گنجور

 
فصیحی هروی

مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی

که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی

سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت

جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی

صنمی‌ست قاتل من که به عرصه گاه محشر

دل عفو می‌رباید به کرشمه نگاهی

سر زلف کینه‌افشاهن مژه مست کینه‌جویی

ز تو بهتری نباشد ستم ترا گواهی

غزل فصیحی ما به شعاع طور ماند

مگرش نوشته امشب به فروغ شمع آهی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode