هر خار کان ز گلشن هجران برآمده
در پای دل شکسته و از جان برآمده
بهر نثار تیغ جفایت مرا چو شمع
هر دم سر دگر ز گریبان برآمده
از بس به ذوق ناوک جور تو خوردهایم
گلبانگ نوش ز پیکان برآمده
تو در دلی و دیده پی جستجوی تو
چون طفل اشک بر سر مژگان برآمده
در حیرتند خلق فصیحی ز نعش ما
کاین کشتی شکسته ز طوفان برآمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک ناشی از جدایی و بیتابی شاعر اشاره دارد. شاعر با تصاویری چون خارهای گلشن هجران و دل شکسته، ابراز میکند که از جدایی به شدت رنج میبرد. او خود را به شمعی میبیند که در برابر تیغهای جفای معشوقش میسوزد و اشاره میکند که هر لحظه با درد و غم جدیدی روبهروست. در عین حال، به جستجوی معشوق خود در دل و چشمانش میپردازد و مانند کودکی که اشک میریزد، دلتنگیاش را ابراز میکند. همچنین، دیگران از حال او شگفتزدهاند و از وضعیت غمانگیز او به عنوان کشتیای شکسته در طوفان یاد میکنند. این شعر در کل بیانگر غم و اندوه ناشی از عشق و دوری است.
هوش مصنوعی: هر خاری که از باغ عشق و جدایی به وجود آمده، در دل شکسته من نشسته و از جانم خارج شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بیمهری تو، من مثل شمع هر لحظه سرم از شدت درد و ناراحتی به طور ناخودآگاه بلند میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لذت از عشق تو، آنقدر شادی و سرور را تجربه کردهایم که صدای دلنشین نوش از تیر عشق، به گوشمان رسیده است.
هوش مصنوعی: تو در دل و چشمان من حضور داری و به دنبالت میگردم، مانند کودکی که اشک بر پلکهایش نشسته است.
هوش مصنوعی: مردم به خاطرِ وضعیت ما که به مانند یک کشتی شکسته از طوفان نجات یافته، در حیرت و شگفتی هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از تو نام گوهر شاهان برآمده
اعدات یکسر از سر و سامان برآمده
از مهر خاتم تو به اعجاز در جهان
آوازه نگین سلیمان برآمده
در نامه کفایت و روزی و نام و ننگ
[...]
از خواب جامه چاک و پریشان برآمده
صبح قیامتش ز گریبان برآمده
ای مردم دو دیده به کشتی چشم من
بنشین که از فراق تو طوفان برآمده
دور از گل رخ تو چو مجنون گریستم
[...]
نخل قدت که از چمن جان برآمده
شاخ گلی بصورت انسان برآمده
از پای تا به سر همه جانست آن نهال
گویا ز آب چشمه ی حیوان برآمده
اکنون تویی جمیل جهان گرچه پیش ازین
[...]
جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده
گویی به عزم خدمت جانان بر آمده
ناز غرور کی نهد از سر که این نهال
گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده
با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر
[...]
اشکم ز دل چو شعله فروزان برآمده
طوفانم از تنور بدینسان برآمده
رفتی و مضطرب ز قفایت دویده اشک
چون لشکری که از پی سلطان برآمده
جائی بدلگشائی چشمت ندیده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.