گنجور

 
فصیحی هروی

هر خار کان ز گلشن هجران برآمده

در پای دل شکسته و از جان برآمده

بهر نثار تیغ جفایت مرا چو شمع

هر دم سر دگر ز گریبان برآمده

از بس به ذوق ناوک جور تو خورده‌ایم

گلبانگ نوش ز پیکان برآمده

تو در دلی و دیده پی جستجوی تو

چون طفل اشک بر سر مژگان برآمده

در حیرتند خلق فصیحی ز نعش ما

کاین کشتی شکسته ز طوفان برآمده