جان را شکنج ساز و به زلف حبیب ده
وین مشت خاک تیره به چشم رقیب ده
در استخوان بدزد تب شوق شمعوار
و آنگاه نبض خویش به دست طبیب ده
بشکن طلسم وسوسه و بر در مراد
قفلی زن و کلید به دست نصیب ده
گر گل نصیحتت نپذیرد درین چمن
باری به نالهای مدد عندلیب ده
دل تیره روز گشت فصیحی ز نقش غیر
آن لوح را بشوی و به دست ادیب ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جان خود و عشق اشاره میکند و میخواهد که زیبایی و عشق را از نزدیک ببیند. او از رقیب خود میخواهد که احساسات و آرزوهایش را به خاک بسپارد. همچنین، او تمنا دارد که شوق و عشقش را پنهان کند و در عین حال نبض و احساساتش را به دست طبیب بسپارد. شاعر به انگیزه، وسوسهها را میشکند و به دنبال نصیب و آرزوهای خود است. در نهایت، اگر نصیحتها در چمن زندگی مورد قبول نبود، با ناله و کمک دیگران به سمت وحدت و صلح برود. او میخواهد دل تیرهاش را از تأثیرات منفی پاک کند و به ادبیات و هنر روی آورد.
هوش مصنوعی: جان را به زحمت و سختی بینداز و موهای عشق را به محبوب بسپار و این مشت خاک سیاه را به چشمان حسود بده.
هوش مصنوعی: در دل خود شوری شبیه به عشق و اشتیاقی که مانند شعله شمع میسوزد، پنهان کن و سپس برای درمان و بهبود وضعیت خود به پزشک مراجعه نما.
هوش مصنوعی: طلسم وسوسه را بشکن و بر در آرزو قفل بزن و کلید آن را به دست شانس بسپار.
هوش مصنوعی: اگر گل در این باغ به نصیحت تو گوش ندهد، پس به یک آه و ناله از جان پرندهای کمک بگیر.
هوش مصنوعی: دل تاریک و گرفته شده، همانند سخنوری که به خاطر چیز دیگری گیج شده، باید از اثرات آن نقش ناپسند پاک شود و باید به یک نویسنده ماهر سپرده شود تا زندگی جدیدی به آن ببخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.