از خون کشتگان شکفد لالهزار عشق
باشد خزان عمر شهیدان بهار عشق
آه این چه آتشست که از ذوق سوختن
روید چو خار خشک گل از مرغزار عشق
از عشق جان لبالب و شوق گرسنه چشم
مستست همچنان ز می انتظار عشق
قحط غمست در دل ما ز آنکه میرسد
هر دم هزار قافله غم از دیار عشق
سرسبز باد تا به ابد بوستان حسن
زین خون که جوش میزند از جویبار عشق
نامم نخست بود فصیحی ولی کنون
بختم لقب نهاد سیهروزگار عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شهدایی است که به خاطر عشق جان دادهاند. شاعر به زیبایی و دردهای ناشی از عشق اشاره میکند، و میگوید این عشق مانند لالهای است که از خون کشتگان شکفته میشود. آتش عشق آزاردهنده است و احساسات عمیق و شوق را در دل انسان میسوزاند. شاعر همچنین به قحطی غم در دلش اشاره میکند و میگوید هر لحظه غم و اندوهی از عشق میرسد. در نهایت، او به تغییر وضعیتش از خوشبختی به بدبختی در پی عشق اشاره میکند و لقباش را به «سیه روزگار عشق» بدل میکند.
هوش مصنوعی: رنگینکمانی از عشق در دشتهای پرگل از خون شهیدان به وجود میآید؛ اگرچه عمر آنها به پایان رسیده، اما یاد و اثرشان بهار عشق را زنده نگه میدارد.
هوش مصنوعی: این چه حسی است که مانند آتش در دل پیدا شده و آدمی را میسوزاند، مثل خارهای خشک که در دشت عشق به گل تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: از عشق، جانم پر از شور و شادی است و چشمانم مانند گرسنهای است که به انتظار نوشیدن مینشیند.
هوش مصنوعی: دل ما پر از غم است، چرا که هر لحظه هزاران گروه غم از سرزمین عشق به ما میرسد.
هوش مصنوعی: تا ابد سبز و شاداب بماند باغ زیبایی، که این زیبایی از عشق زنده و پرجوش و خروش است.
هوش مصنوعی: در ابتدا من فردی فصیح و گویا بودم، اما اکنون سرنوشت من به خاطر عشق، مرا به فردی سیهروز و بدشگون تبدیل کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خرم از هوای رخت نوبهار عشق
در هر دلی ز تازه گلت خار خار عشق
هر چند سرخوشی ز می حسن یاد کن
ما را که جان رسید به لب در خمار عشق
محمل همین به سینه ویران ما گشاد
[...]
یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق
نو عاشقم سزد که دل چاک من بود
اول گلی که می شکفد از بهار عشق
ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند
[...]
جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق
از یک سرست جوش گل وخار خار عشق
در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست
پیوسته سرخ روی بود لاله زار عشق
خاری است خار عشق که در پای چون خلید
[...]
بیرون ز عقل هاست در این جا شمار عشق
پیداست کار عقل و هویداست کار عشق
صد جا شکسته ام سر خم گردن سبو
نشکست یک نفس ز سر من خمار عشق
رد می کند نخست و دگر می کند قبول
[...]
کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق
خوردیم آب بیخودی از جویبار عشق
مستان عشق را به صبوحی چه حاجت است
زیرا که درد سر نرساند خمار عشق
سی سال لاف مهر زدم تا سحرگهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.