یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق
نو عاشقم سزد که دل چاک من بود
اول گلی که می شکفد از بهار عشق
ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند
برخاسته است خار و خس از رهگذار عشق
دردا که هست دلبر من طفل و پیش او
نی هست قدر عاشق و نه اعتبار عشق
گلها اگر دمد ز سر خاک تربتم
باشد هنوز در دل من خار خار عشق
در دهر نیست روز خوش و روزگار خوش
الا که روز عاشقی و روزگار عشق
رسوا کنون نگشت فضولی ز عشق یار
هرگز نبوده این که نبودست یار عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او خود را بیقرار و نالان مییابد، به طوری که عشق برایش یک درد دائمی شده است. عاشق جدیدی است که دلش شکسته و به عشق در بهار اشاره میکند. شاعر به جایگاه و اعتبار عاشق و دلبر اشاره میکند و از اینکه عشق به قدری عمیق است که حتی پس از مرگ نیز در دل عاشق باقی میماند، صحبت میکند. او بیان میکند که هیچ روزی خوشتر از روز عاشقی وجود ندارد و در نهایت به نبود عشق واقعی در دنیا اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوست من بیخبر از حال من است و من در عشقش بیتاب و ناآرامم. کار من ناله و گریه است و این هم جزو وظایف عشق به شمار میرود.
هوش مصنوعی: من تازه عاشق شدم و شایسته است که دل من پر از درد و رنج است، مانند نخستین گلی که در بهار عشق شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: ای دل، بیایید که عشقهای پرشور گذشته مانند وامق و مجنون دوباره زنده شدهاند و موانع و مشکلات از مسیر عشق کنار رفتهاند.
هوش مصنوعی: وای بر من که معشوقم هنوز کودک است و در حضور او هیچ اعتباری برای عاشق و عشق وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر گلها از خاک آرامگاه من جوانه بزنند، عشق در دل من همچنان پر از خاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ روز و زمان خوشی وجود ندارد، جز روزهایی که در عشق سپری میشوند.
هوش مصنوعی: عشق به محبوب همیشه باعث خجالت و رسوایی میشود. هرگز نبوده که این وضعیت به خاطر نبودن محبوب باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خرم از هوای رخت نوبهار عشق
در هر دلی ز تازه گلت خار خار عشق
هر چند سرخوشی ز می حسن یاد کن
ما را که جان رسید به لب در خمار عشق
محمل همین به سینه ویران ما گشاد
[...]
از خون کشتگان شکفد لالهزار عشق
باشد خزان عمر شهیدان بهار عشق
آه این چه آتشست که از ذوق سوختن
روید چو خار خشک گل از مرغزار عشق
از عشق جان لبالب و شوق گرسنه چشم
[...]
جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق
از یک سرست جوش گل وخار خار عشق
در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست
پیوسته سرخ روی بود لاله زار عشق
خاری است خار عشق که در پای چون خلید
[...]
بیرون ز عقل هاست در این جا شمار عشق
پیداست کار عقل و هویداست کار عشق
صد جا شکسته ام سر خم گردن سبو
نشکست یک نفس ز سر من خمار عشق
رد می کند نخست و دگر می کند قبول
[...]
کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق
خوردیم آب بیخودی از جویبار عشق
مستان عشق را به صبوحی چه حاجت است
زیرا که درد سر نرساند خمار عشق
سی سال لاف مهر زدم تا سحرگهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.