به صبوری بفریبم دل شیدایی را
در جگر بند کنم ناله صحرایی را
دم ز انکار محبت زدم و بد کردم
نه که این باد بریزد گل رسوایی را
باغبان خواست که حیران گل و خار شویم
بست بر دیده ما راه شناسایی را
آسمان ماتم خس خانه خودگیر که سوخت
دامن ناله ما دست شکیبایی را
هر نفس داغ دگر در جگرم زنده کند
از که آموخته هجر تو مسیحایی را
مست یکرنگی دردیم که از صحبت او
نرسد هیچ خلل عصمت تنهایی را
خاک آن کوی فصیحی ز جبین رنجه مکن
از مه و مهر بیاموز جبینسایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به صبوری و تحمل در برابر عشق و نالههای دل اشاره میکند. او از انکار عشق سخن میگوید و میفهمد که چگونه میتواند احساساتش را سرکوب کند. در عین حال، به عدم شناخت و ناآگاهی از مسیر زندگی اشاره دارد و از دوران غم و اندوه یاد میکند. شاعر به درد و سختیهای عاشقی اشاره کرده و میگوید که هر لحظه زخم جدیدی از جدایی احساس میکند. همچنین از اهمیت یکرنگی و درستکاری در روابط صحبت میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که باید از زیباییهای عشق و مهر بیاموزیم و در زندگی به دنبال حقیقت و آگاهی باشیم.
هوش مصنوعی: با صبر و تحمل قلب عاشق را فریب میزنم و در دل خود صدای اندوه عاشقان را میزنم.
هوش مصنوعی: من به انکار عشق سخن گفتم و اشتباه کردم، نه اینکه این باد باعث شود گل رسوایی جلوه کند.
هوش مصنوعی: باغبان میخواست که ما در میان زیباییها و زشتیها سردرگم شویم، بنابراین چشمان ما را به روی حقیقتی که میتوانستیم بشناسیم، بست.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر سوختن و نابودی چیزی گریان و ناراحت است و اینجا ما نیز به خاطر درد و غمی که داریم، دست از صبر و شکیبایی برداشتهایم.
هوش مصنوعی: هر لحظه، غمی تازه در دل من بیدار میشود. از چه کسی یاد گرفتهام که دوران جدایی تو را اینگونه تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: ما در حالتی از سرمستی و یکرنگی قرار داریم که صحبت او هیچ آسیبی به پاکی و سلامت تنهایی ما نمیزند.
هوش مصنوعی: در خاک آن دیار که سخن روشن و زیبا بر زبان رفته، از درد و رنج جبین خود پرهیز کن. به جای آن، از ماه و آفتاب یاد بگیر که چگونه بر پیشانی ناز بگذارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
[...]
مکن ای دوست ملامت من سودایی را
که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را
صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم
اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را
مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده
[...]
هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را
نکند هیچ ملامت من شیدائی را
جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش
وینزمان سود بود این دل سودائی را
دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست
[...]
ای سعادت زپی زینت و زیبایی را
بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل
شوق از خانه به در کرد شکیبایی را
گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست
[...]
گر بری چون سر زلف این دل سودایی را
با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را
من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد
هیچکاری به طلب عاشق هر جایی را
روی ننموده گرفتم که روی از بر ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.