شمارهٔ ۳۵ - در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان گوید
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
ز بس شنیدن گشتهست خلق را از بر
شنیدهام که حدیثی که آن دوباره شود
چو صبر گردد تلخ، ار چه خوش بود چو شکر
اگر حدیثِ خوش و دلپذیر خواهی کرد
حدیثِ شاهِ جهان پیش گیر و زین مگذر
یمین دولت محمود شهریار جهان
خدایگان نکومنظر و نکومخبر
شهی که روز و شب او را جز این تمنا نیست
که چون زند بت و بتخانه بر سر بتگر
گهی ز جیحون لشکر کشد سوی سیحون
گهی سپه برد از باختر سوی خاور
ز کارنامهٔ او گر دو داستان خوانی
به خنده یاد کنی کارهای اسکندر
بلی سکندر سرتاسر جهان را گشت
سفر گزید و بیابان برید و کوه و کمر
ولیکن او ز سفر آب زندگانی جست
ملک، رضای خدا و رضای پیغمبر
وگر تو گویی در شأنش آیت است رواست
نیام من این را مُنْکِر که باشد آن مُنْکَر
به وقت آنکه سکندر همی امارت کرد
نَبُد نبوّت را بر نهاده قفل به در
به وقت شاه جهان گر پیمبری بودی
دویست آیت بودی به شأن شاه اندر
همه حدیثِ سکندر بدان بزرگ شدهست
که دل به شغل سفر بست و دوست داشت سفر
اگر سکندر با شاه یک سفر کردی
ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر
درازتر سفر او بدان رهی بودهست
که ده زده نگسستهست و کردر از کردر
ملک سپاه به راهی برد که دیو در او
شمیده گردد و گمراه و عاجز و مُضْطَر
چنین سفر که شه امسال کرد، در همه عمر
خدای داند کو را نیامدهست به سر
گمان که برد که هرگز کسی ز راهِ طراز
به سومنات بود لشکر و چنین لشکر
نه لشکری که مر آن را کسی بداند حد
نه لشکری که مر آن را کسی بداند مر
شمار لختی از آن برتر از شمار حصی
عداد برخی از آن برتر از عداد مطر
به لشکر گشن و بیکران نظر چه کنی؟
تو دوریِ رهِ صعب و کمیِ آب نگر
رهی که دیو در او گم شدی به وقتِ زوال
چو مرد کم بین در تنگبیشه وقتِ سحر
درازتر ز غمِ مستمندِ سوختهدل
کشیدهتر ز شبِ دردمندِ خستهجگر
بصد پی اندر، ده جای ریگ چون سرمه
بده پی اندر، صد جای سنگ چون نشتر
چو چشم شوخ همه چشمههای او بیآب
چو قول سفله همی کشتهای او بیبر
هوای او دژم و باد او چو دودِ جحیم
زمین او سیه و خاک او چو خاکستر
همه درخت و میان درخت خار کشن
نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر
نه مرد را سر آن کاندر آن نهادی پی
نه مرغ رادل آن کاندر آن گشادی پر
همی ز جوشن برکند غیبه جوشن
همی ز مغفر بگسست رفرف مغفر
سوار با سر اندر شدی بدو و ازو
برون شدی همه تن چون هزار پای بسر
هزار خار شکسته درو و خسته ازو
بچند جای سرو روی و پشت و پهلو و بر
کمر کشان سپه را جدا جدا هر روز
کمر برهنه بمنزل شدی ز حلیه زر
چو پای باز در آن بیشه پر جلاجل بود
ستاکهای درخت از پشیزهای کمر
گهی گیاهی پیش آمدی چو نوک خدنگ
گهی زمینی پیش آمدی چو روی تبر
در آن بیابان منزلگهی عجایب بود
که گر بگویم کس را نیاید آن باور
بگونه شب، روزی برآمد ازسر کوه
که هیچگونه بر آن کارگر نگشت بصر
نماز پیشین انگشت خویش رابردست
همی ندیدم من این عجایبست و عبر
عجب تر آنکه ملک را چنین همی گفتند
که اندرین ره مار دو سر بود بیمر
ترا بزرگ سپاهیست وین دراز رهیست
همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر
بشب چو خفته بود مرد سر برآرد مار
همی کشد بنفس خفته تا برآید خور
چوخور برآید و گرمی بمرد خفته رسد
سبک نگردد زان خواب تا گه محشر
خدایگان جهان زان سخن نیندیشید
سپه براند بیاری ایزد داور
بدین درشتی و زشتی رهی که کردم یاد
گذاره کرد بتوفیق خالق اکبر
پیادگان را یک یک بخواند و اشتر داد
بتوشه کرد سفر بر مسافران چو حضر
جمازه ها را در بادیه دمادم کرد
بآب کرد همه ریگ آن بیابان تر
بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان
میان بادیه ها حوضهای چون کوثر
همه سپه را زان بادیه برون آورد
شکفته چون گل سیراب وهمچو نیلوفر
بدان ره اندر چندین حصار و شهر بزرگ
خراب کرد و بکند اصل هر یک از بن و بر
نخست لدروه کز روی برج وباره آن
چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر
حصار او قوی و باره حصار قوی
حصاریان همه برسان شیر شرزه نر
مبارزانی همدست و لشکری همپشت
درنگ پیشه به فر و شتاب کار به کر
نبرد کرده و اندر نبرد یافته دست
دلیر گشته و اندر دلیری استمگر
چو چیکودر که چه صندوقهای گوهر یافت
بکوه پایه او شهریار شیر شکر
چو کوه البرز، آن کوه کاندرو سیمرغ
گرفت مسکن و بازال شد سخن گستر
چگونه کوهی چونانکه از بلندی آن
ستارگان را گویی فرود اوست مقر
مبارزانی بر تیغ او بتیغ گذاشت
که هر یکی را صد بنده بود چون عنتر
چو نهر واله که اندر دیار هند بهیم
به نهر واله همی کرد بر شهان مفخر
بزرگ شهری ودرشهر کاخهای بزرگ
رسیده کنگره کاخها به دو پیکر
بدخل نیک و بتربت خوش و بآب تمام
به کشتمند وبباغ و ببوستان برور
دویست پیل دمان پیش وده هزار سوار
نود هزار پیاده مبارز و صفدر
همیشه رای بهیم اندرو مقیم بدی
نشسته ایمن و دل پر نشاط و ناز و بطر
چومندهیر که در مندهیر حوضی بود
چنانکه خیره شدی اندرو دو چشم فکر
چگونه حوضی چونانکه هر چه بندیشم
همی ندانم گفتن صفاتش اندر خور
ز دستبرد حکیمان برو پدید نشان
زمال های فراوان برو پدید اثر
فرات پهنا حوضی بصد هزار عمل
هزار بتکده خرد گرد حوض اندر
بزرگ بتکده ای پیش و درمیانش بتی
بحسن ماه ولیکن بقامت عرعر
دگر چو دیو لواره که همچو دیو سپید
پدید بود سر افراشته میان گذر
درو درختان چون گوز هندی و پوپل
که هر درخت بسالی دهد مکرر بر
یکی حصار قوی بر کران شهر و درو
ز بت پرستان گرد آمده یکی معشر
بکشت مردم و بتخانه ها بکندو بسوخت
چنانکه بتکده دارنی و تانیسر
نرست ازو بره اندر مگر کسی که بماند
نهفته زیر خسی چون بهیم شوم اختر
نهفتگانرا ناجسته زان قبل بگذاشت
که شغل داشت جز آن، آن شه فریشته فر
کسیکه بتکده سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر
ملک همی بتبه کردن منات شتافت
شتاب او هم ازین روی بوده بود مگر
منات و لات و عزی در مکه سه بت بودند
ز دستبرد بت آرای آن زمان آزر
همه جهان همی آن هر سه بت پرستیدند
جز آن کسی که بدو بود از خدای نظر
دو زان پیمبر بشکست و هر دو را آنروز
فکنده بود ستان پیش کعبه پای سپر
منات را ز میان کافران بدزدیدند
بکشوری دگر انداختند از آن کشور
بجایگاهی کز روزگار آدم باز
بر آن زمین ننشست و نرفت جز کافر
ز بهر آن بت، بتخانه ای بنا کردند
بصد هزار تماثیل و صد هزار صور
بکار بردند از هر سویی تقرب را
چو تخته سنگ بر آن خانه ، تخته تخته زر
به بتکده در، بت را خزینه ای کردند
در آن خزینه بصندوقهای پیل، گهر
گهر خریدند او رابشهرها چندان
که سیر گشت ز گوهر فروش، گوهر خر
برابر سر بت کله ای فرو هشتند
نگار کار به یاقوت و بافته به درر
ز زر پخته یکی جود ساختند او را
چو کوه آتش و گوهر برو بجای شرر
خراج مملکتی تاج و افسرش بوده ست
کمینه چیز وی آن تاج بود و آن افسر
پس آنگه آنرا کردند سومنات لقب
لقب که دید که نام اندرو بود مضمر
خبر فکندند اندر جهان که از دریا
بتی برآمد زینگونه و بدین پیکر
مدبر همه خلقست و کردگار جهان
ضیا دهنده شمسست و نور بخش قمر
بعلم این بود اندر جهان صلاح و فساد
بحکم این رود اندر جهان قضا و قدر
گروه دیگر گفتند، نی که این بت را
برآسمان برین بود جایگاه و مقر
کسی نیاورد این را بدین مقام که این
ز آسمان بخودی خودآمده ست ایدر
بدین بگوید روز و بدان بگوید شب
بدین بگوید بحر و بدان بگوید بر
چو این ز دریا سر برزد و بخشک آمد
سجود کردنداین راهمه نبات و شجر
به شیر خویش مر اورا بشست گاو و کنون
بدین تقرب خوانند گاو را مادر
ز بهر سنگی چندین هزارخلق خدای
بقول دیو فرو هشته بر خطر لنگر
فریضه هر روز آن سنگ را بشستندی
به آب گنگ و به شیر و به زعفران و شکر
ز بهر شستن آب بت ز گنگ هر روزی
دو جام آب رسیدی فزون زده ساغر
از آب گنگ چه گویم که چندفرسنگست
به سومنات بدانجایگاه زلت و شر
گه گرفتن خور صد هزار کودک و مرد
بدو شدندی فریاد خواه و پوزش گر
ز کافران که شدندی به سومنات به حج
همی گسسته نگشتی بره نفر ز نفر
خدای خوانند آن سنگ را همی شمنان
چه بیهده ست سخنست این که خاکشان بر سر
خدای حکم چنان کرده بودکان بت را
زجای برکندآن شهریار دین پرور
بدان نیت که مر او را بمکه باز برد
بکند واینک با ماهمی برد همبر
چو بت بکند از آنجا و مال و زر برداشت
بدست خویش به بتخانه در فکند آذر
برهمنان را چندانکه دید سر برید
بریده به، سر آن کز هدی بتابد سر
ز خون کشته کز آن بتکده بدریا راند
چو سرخ لاله شد، آبی چوسبز سیسنبر
ز بت پرستان چندان بکشت و چندان بست
که کشته بود و گرفته ز خانیان به کتر
خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود
همه در آرزوی جنگ و جنگ را از در
میان بتکده استاده سلیح بچنگ
چو روز جنگ میان مصاف، رستم زر
خدنگ ترکی بر روی و سر همی خوردند
همی نیامد بر رویشان پدید غیر
بجنگ جلدی کردند، لیکن آخر کار
بتیر سلطان بردند عمر خویش بسر
خدایگان را اندر جهان دو حاجت بود
همیشه این دو همی خواست زایزد داور
یکی که جایگه حج هندوان بکند
دگر که حج کند و بوسه بر دهد بحجر
یکی از آن دو مراد بزرگ حاصل کرد
دگر بعون خدای بزرگ کرده شمر
خراب کردن بتخانه خرد کار نبود
بدانچه کرده بیابد ملک ثواب و ثمر
چودل ز سوختن سومنات فارغ کرد
گرفت راه بدر باز رفتگان دگر
خمی ز گردش دریا براه پیش آمد
گسسته شد ز ره امید مردمان یکسر
نبود رهبر کان خلق را بجستی راه
نبود ممکن کان آب را کنند عبر
سوی درازا یکماه راه ویران بود
رهی بصعبی و زشتی در آن دیار سمر
ز سوی پهنا چندانکه کشتیی دو سه روز
همی رود چو رود مرغ گرسنه سوی خور
درون دریا مد آمدی بروز دو بار
چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبر
چو مد باز شدی برکرانش صیادان
فرو شدندی وکردندی از میانه حذر
ملک چو حال چنان دید خلق را دل داد
براند و گفت که این مایه آبرا چه خطر
امید خویش بایزد فکند و پیش سپاه
فکند باره فرخنده پی بآب اندر
بفال نیک، شه پر دل آب را بگذاشت
روان شدند همه از پی شه آن لشکر
بر آمدند بر آن پی ز آب آن دریا
چنانکه گفتی آن آب بد همی فرغر
نه آنکه هیچکسی را بتن رسید آسیب
نه آنکه هیچ کسی را بجان رسید ضرر
دو روز و دو شب از آنجا همی سپاه گذشت
که مد نیامد و نگذشت آبش از میزر
جدا ز مردم بگذشت ز آب آن دریا
بر از دویست هزار اسب و اشتر واستر
بدین طریق زیزدان چنین کرامت یافت
تو این کرامت زاجناس معجزات شمر
جز اینکه گفتم، چندین غزات دیگر کرد
بباز گشتن سوی مقام عز و مقر
حصار کند هه را از بهیم خالی کرد
بهیم را بجهان آن حصار بود مفر
قوی حصاری بر تیغ نامدار کهی
میان دشتی سیراب نا شده ز مطر
میان سنگ، یکی کنده، کنده گرد حصار
نه زان عمل که بود کار کرد های بشر
نه راه یافته خصم اندر آن حصار بجهد
نه زان حصار فرود آمدی یکی بخبر
وز آن حصار به منصوره روی کرد و براند
بر آن شماره کجا راند حیدر از خیبر
خفیف چون خبر خسرو جهان بشنید
دوان گذشت و به جوی اندر اوفتاد و به جر
بآب شور و بیابان پر گزند افتاد
بماندش خانه ویران ز طارم وز طزر
خفیف را سپه و پیل ومال چندان بود
که بیش از آن نبود در هوا همانا ذر
نداشت طاقت سلطان، ز پیش او بگریخت
چنان که زو بگریزند صد هزار دگر
نگاه کن که بدین یک سفر که کرد، چه کرد
خدایگان جهان شهریار شیر شکر
جهان بگشت و اعادی بکشت و گنج بیافت
بنای کفر بیفکند، اینت فتح و ظفر
زهی مظفر فیروز بخت دولت یار
که گوی برده ای از خسروان بفضل و هنر
از این هنر که نمودی و ره که پیمودی
شهان غافل سرمست راهمی چه خبر
تو برکناره دریای شور خیمه زدی
شهان شراب زده بر کناره های شمر
تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه
شهان دیگر عود مثلث و عنبر
بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند
تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر
تو آن شهی که ز بهر غزات رایت تو
به سومنات رود گاه وگه به کالنجر
خدایگانا زین پس چو رای غزو کنی
ببر سپاه کشن سوی روم و سوی خزر
به سند و هند کسی نیست مانده کان ارزد
کز آن تو شود آنجا بجنگ یک چاکر
خراب کردی و بیمرد خاندان بهیم
مگر کنی پس از این قصد خانه قیصر
سپه کشیدی زین روی تالب دریا
بجایگاهی کز آدمی نبود اثر
بما نمودی آن چیزها که یاد کنیم
گمان بریم که این در فسانه بود مگر
زمین بماند برین روی و آب پیش آمد
بهیچ روی ازین آب نیست روی گذر
اگر نه دریا پیش آمدی براه ترا
کنون گذشته بدی از قمار و از بربر
ایا بمردی و پیروزی از ملوک پدید
چنان که بود به هنگام مصطفی حیدر
شنیده ام که همیشه چنین بود دریا
که بر دو منزل از آواش گوش گردد کر
همی نماید هیبت، همی فزاید شور
همی بر آید موجش برابر محور
سه بار با تو بدریای بیکرانه شدم
نه موج دیدم و نه هیبت و نه شور ونه شر
نخست روز که دریا ترا بدید، بدید
که پیش قدر تو چون ناقصست و چون ابتر
بمال با تو نتاند شد، ار بخواهد، جفت
بقدر باتو و نیارد زد، ار بخواهد، بر
چو گرد خویش نگه کرد، مارو ماهی دید
بگرد تو مه تابان و زهره ازهر
ز تو خلایق راخرمی وشادی بود
وزو همه خطر جان و بیم غرق و غرر
چو قدرت تو نگه کرد و عجز خویش بدید
چو آبگینه شد آب اندرو زشرم و حجر
ز آب دریا گفتی همی بگوش آمد
که شهریارا دریا تویی و من فرغر
همه جهان ز تو عاجز شدند تا دریا
نداشت هیچکس این قدر و منزلت زبشر
بزرگوارا کاری که آمد از پدرت
بدولت پدر تو نبود هیچ پدر
بملک داری تابود بود و وقت شدن
بماند از و بجهان چون تو یادگار پسر
همیشه تا نبود جان چو جسم و عقل چو جهل
همیشه تا نبود دین چو کفر و نفع چو ضر
همیشه تا علوی را نسب بودبه علی
همیشه تا عمری را شرف بود به عمر
خدایگانی جز مر ترا همی نسزد
خدایگان جهان باش و از جهان برخور
جهان و مال جهان سر بسر خنیده تست
بشهریاری و فیروزی از خنیده بچر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به داستان اسکندر مقدونی و فتح او در سفرهایش اشاره دارد. شاعر به انتقاد از روایتهای کهن و داستانهایی میپردازد که درباره اسکندر وجود دارد و بر اهمیت انصاف و حقیقت تأکید میکند. او بیان میکند که اسکندر به دنبال فتح کشورهای مختلف بود، اما هدف او به دست آوردن رضای خدا و پیامبر بود و نبوت را در زمان خود محترم میشمرد.
شاعر به توصیف سفرهای دشوار او در سرزمینهای بی آب و علف، و نبردهای سختی که با دشمنان داشت، میپردازد. در این راستا، فتح سومنات و نابودی بتکدههای آنجا را به عنوان یک پیروزی بزرگ و نشانهای از قدرت و اراده الهی نشان میدهد.
او همچنین به توجه به شایستگیهای اسکندر و دستاوردهای او در برابر سختیها اشاره میکند و به تواناییهای او در رهبری و سازماندهی لشکرهایش تأکید میورزد. در نهایت، شاعر از اسکندر به عنوان شهریاری بزرگ یاد کرده و او را با روحیهای پرآور و نشانهای از عنایت الهی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: داستان اسکندر قدیمی شده و دیگر جذابیتی ندارد. سخن جدیدی بیاور، چرا که تازگی، لذت و شیرینی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: قصههای قدیمی و داستانهای کذبی که به هیچ دردی نمیخورند، تو را به زحمت و رنج نیندازند.
هوش مصنوعی: داستان سکندر و کارهای او به اندازهای شنیده شده که مردم آن را از حفظ دارند و دیگر نیازی به گفتن نیست.
هوش مصنوعی: شنیدهام که اگر چیزی قرار باشد دوباره اتفاق بیفتد، اگرچه در ابتدا تلخ و دشوار به نظر برسد، در نهایت میتواند به اندازه شیرینی شکر خوشایند باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از داستانهای زیبا و دلنشین صحبت کنی، به سراغ داستانهای پادشاه جهان برو و از چیزهای دیگر عبور کن.
هوش مصنوعی: دست راست دولت محمود، حاکم جهانیان، خدایان نیکو منظر و نیکو خبر است.
هوش مصنوعی: شاهی که شب و روز تنها آرزویش این است که مانند بت و بتخانه بر سر بتساز بماند.
هوش مصنوعی: گاهی لشکری از رود جیحون به سوی رود سیحون میرود و گاهی سپاهی از سمت باختر به سوی خاور حرکت میکند.
هوش مصنوعی: اگر از زندگیاش دو داستان جالب را بخوانی و به یاد او بخندی، به کارهای اسکندر اشاره کردهای.
هوش مصنوعی: سکندر در تمامی نقاط جهان سفر کرد و از دشتها و کوهها گذشت.
هوش مصنوعی: اما او از سفر پر آب حیات، خیر و خوشنودی خدا و پیامبر را جستجو میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که دربارهاش نشانهای از عظمت وجود دارد، این حرف درست است؛ اما من این را انکار میکنم که چه کسی میتواند آن را انکار کند.
هوش مصنوعی: زمانی که سکندر به حکومت و فرمانروایی پرداخت، پیامبری در آن زمان وجود نداشت که بر در این مقام قفل زده باشد.
هوش مصنوعی: اگر زمانی در دوره شاهنشاه جهان پیامبری وجود داشت، دو hundred آیه برای بیان بزرگی و مقام او نازل میشد.
هوش مصنوعی: همه داستانها و سخنان درباره سکندر به خاطر این است که او عشق و ارادت خاصی به سفر و گشت و گذار داشت و دلش به این کار بند شده بود.
هوش مصنوعی: اگر سکندر هم با همه قدرت و جلالش سفر کند، باز هم ممکن است به زمین بیفتد و از اسب خود پیاده شود و حتی بر روی یک الاغ بنشیند.
هوش مصنوعی: سفر او به قدری طولانی شده که به خاطر راهی که پیموده، هرگز نتوانسته از آن برگشت کند و همچنان در مسیر خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: فرماندهی سپاه، راهی را در پیش گرفت که دیو در آن به دام میافتد و دچار سردرگمی و ناتوانی میشود.
هوش مصنوعی: سفری که شاه امسال انجام داد، در تمام عمر خدا میداند که کسی مانند او را تاکنون ندیده است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که کسی فکر میکند که هیچیک از انسانها نمیتوانند به اندازهای به سرچشمه قدرت و زیبایی نزدیک شوند که لشکری بزرگ و قدرتمند، مانند لشکر سومنات، در آنجا وجود داشته باشد. به عبارتی، هیچکس به آن درجه از عظمت و تأثیر نمیرسد.
هوش مصنوعی: نه سپاهی که کسی آن را بشناسد، و نه سپاهی که کسی بر آن آگاهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: مدت زمانی که از آن میگذرد، گاهی بیشتر از تعداد شاخههای مختلف موجود در طبیعت است و در برخی موارد، بیشتر از تعداد بارانهای نازل شده در آن زمان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به سپاه بزرگ و گرسنه چه توجهی میکنی؟ تو به سختی راه و کمبود آب فکر کن.
هوش مصنوعی: راهی که دیو در آن گم شده، در زمان زوال مانند مردی کمنظری است که در چنگال تاریکی و درختان متراکم صبحگاه شگفتانگیز، گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه دلbroken، که در دل یک فرد نیازمند و سوخته وجود دارد، به حدی عمیق و طولانی است که حتی از شبهای طولانی و پر درد کسانی که خسته و آسیبدیده هستند، نیز بیشتر احساس میشود.
هوش مصنوعی: به قیمتی که در اینجا ذکر شده، ده بار به جایی که ریگ وجود دارد، سرمه بده و صد بار به جایی که سنگ وجود دارد، مانند نشتر.
هوش مصنوعی: وقتی چشمان بازیگوش او به من نگاه میکنند، تمام چشمههای زندگیام خشک میشود. مثل قول و وعدههای بیاساس انسانهای پست، برکت و ثمربخشی تمام زحمتهایم بیفایده میشود.
هوش مصنوعی: همه چیز در مورد او تیره و تار است، و نسیم او به مانند دود آتش جهنم است. زمین او سیاه و خاک او همچون خاکستر میباشد.
هوش مصنوعی: درختان همه به دور هم هستند و در میان آنها، خارهایی به چشم میخورد که نه خاری سادهاند، بلکه مانند سنان تیز و خنجر شکلگیری شدهاند.
هوش مصنوعی: نه مرد را در آن جایگاهی که باید، قرار دادی و نه پرنده را در جایی که مناسب او باشد، آزاد گذاشتی.
هوش مصنوعی: او به قدری قوی و قدرتمند است که میتواند زره را از تن بکند و یا کلاهخود را بشکند.
هوش مصنوعی: سوار با سر به درون رفت و از آنجا خارج شد، تمام وجودش مانند هزار پایش به سر بود.
هوش مصنوعی: در قلب و ذهن انسان، درد و رنج بسیاری وجود دارد، که مانند هزار خار شکسته است. این زخمها و ناراحتیها در جنبههای مختلف زندگی، از جمله روح و جسم، احساس میشود و نشاندهندهی مشکلات و چالشهای فراوانی است که فرد با آنها دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: هر روز سپاهیان را با کمر برهنه و جداگانه میسازند، و تو به منزل میرسی با زینت و زرق و برق طلایی.
هوش مصنوعی: وقتی پایم را در آن جنگل زیبا گذاشتم، درختان به مانند ستونهایی از طلا در مقابل من ایستاده بودند.
هوش مصنوعی: گاهی به شکلی نمایان مانند نوک نیزه ظاهر میشوی و گاهی به شکلی دیگر و سنگین مانند سطح تبر.
هوش مصنوعی: در آن بیابان جایی وجود داشت که شگفتیهای زیادی در آن بود، به طوری که اگر دربارهاش بگویم، هیچکس نمیتواند آن را باور کند.
هوش مصنوعی: یک روز مانند شب، از بالای کوه نور خورشید طلوع کرد که هیچ چشمی آن را ندید.
هوش مصنوعی: در نماز گذشته، وقتی که انگشتم را برداشتم، متوجه نشدم که این چه شگفتی و عبرتی است.
هوش مصنوعی: جالبتر اینکه به ملک گفتند که در این مسیر ماری دو سر وجود دارد که بیمرگ است.
هوش مصنوعی: تو یک سپاه بزرگ و قدرتمند هستی و این مسیر که در پیش داری بسیار طولانی است، پر از مشکلات و خطرات مانند خارها، مارها و دامها.
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که مرد خوابیده است، ماری به آرامی نزدیک میشود و در انتظار است تا او بیدار شود و خورشید طلوع کند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید طلوع کند و گرما به زمین بیاید، مردگان از خواب خود بیدار میشوند و این بیداری تا وقوع قیامت ادامه خواهد داشت و سبکی و فراموشی در آنها وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خدایان دنیا به آن سخن فکر نکردند، پس سپاه برای یاری خدای قضاوتگر حرکت کرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر رفتاری که در گذشته داشتم، با درشتی و زشتی، همواره به یاد میآورم که این مسیر را با کمک و توفیق خالق بزرگ طی کردهام.
هوش مصنوعی: پیادگان را یکییکی فرا میخواند و شترها را برای سفر بارگذاری میکند، مانند آنکه مسافران به سفر آماده میشوند.
هوش مصنوعی: در بیابان، با وزش باد و باران، جویبارهایی به وجود آمد که همه شنزار را مرطوب و زنده کرده بود.
هوش مصنوعی: در بیابانها، برای کسانی که گم شدهاند یا عقب ماندهاند، حوضهایی ساخته شده است که مانند آب کوثر است.
هوش مصنوعی: تمامی لشگر را از آن دشت و بیابان خارج کرد، مانند گلی که سیراب شده و مانند نیلوفر که شکفته است.
هوش مصنوعی: در این مسیر، شهرها و قلعههای زیادی را ویران کرد و بنیان هر یک از آنها را از ریشه و اساس نابود ساخت.
هوش مصنوعی: در ابتدا، وقتی که از برج و بارو به پایین نگاه کنید، همانند کوهی که از هم میپاشد، آهن و مرمر هم فرو میریزد.
هوش مصنوعی: دیوار دفاعی او محکم است و نگهبانانش قدرت زیادی دارند؛ همه آنها به انتقامجویی میپردازند و آماده هستند تا به هر چالش و دشمنی پاسخ دهند.
هوش مصنوعی: در میدان مبارزه، نیروهایی هماهنگ و همدل با یکدیگر آمادهاند. آنها با اعتماد به نفس و سرعت عمل، در تلاشند تا به پیروزی دست یابند.
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته شده که فردی در نبرد با دشمنان خود روبهرو شده و با شجاعت و دلیری به مقابله پرداخته است. او در این مبارزه نه تنها خود را قوی و دلیر نشان میدهد، بلکه به دلیری خود نیز افتخار میکند و این دلیری را نشانهای از قدرت و استقامت او میداند.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای که گنجینهای از جواهرات یافته است، در کنار کوه، شهریار با عظمت و شیرین به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: مردی مانند کوه البرز، شجاعت و قدرت دارد و سیمرغ که نماد بزرگی و حکمت است، در آنجا سکونت گزیده است و صحبتهای او به دور و بر پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کوهی به این بلندی باشد که با وجودش گویی ستارهها از آن پایینتر قرار دارند؟
هوش مصنوعی: مبارزانی وجود دارند که در برابر شمشیر او، شمشیر میزنند و هر یک از آنها به اندازه صد برده، قوی و نیرومند هستند.
هوش مصنوعی: مانند نهر زیبا و شاداب که در سرزمین هند جاری است، این نهر همواره توجه پادشاهان را به خود جلب میکند و به آن افتخار میکنند.
هوش مصنوعی: در شهر بزرگی به کاخهای بلند رسیده است که به دو شکل زیبا و متفاوت نمادین هستند.
هوش مصنوعی: درختی که خوب رشد کرده و در خاک حاصلخیز بوده و با آب زلال سیراب شده، در باغ و بوستان میرویید و به بار نشسته است.
هوش مصنوعی: دویست فیل در حال دویدن به سمت ماست، در حالی که ده هزار سوار و نود هزار پیاده آماده نبرد و جنگ هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه کسانی هستند که در عوض قرار گرفتن در جایی نامناسب و منفی، به دور از نگرانی و با دل شاداب و سرشار از نشاط و لذت زندگی میکنند. به عبارت دیگر، افراد میتوانند در میان دشواریها یا چالشها، روحیهای مثبت و شاداب داشته باشند.
هوش مصنوعی: خود را مانند کسی فرض کن که در حوضی عمیق غرق شده و حیرتزده به درون آن نگاه میکند. در این حوض، چشمانش پر از اندیشه و تفکر میشود.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم درباره حوضی صحبت کنم که هر بار که آن را توصیف میکنم، باز هم از ویژگیهایش بیخبرم؟
هوش مصنوعی: از آسیبهای حکیمان، نشانهای در دستان تو نمایان شده است و آثار زیادی از مال و ثروت در تو درخشان گشته است.
هوش مصنوعی: رودخانه فرات مانند حوضی وسیع است که در آن به اندازه صد هزار عمل، بتکدهای کوچک از خرد و اندیشهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در یک میخانه بزرگ، بتی زیبا به سان ماه وجود دارد، اما به خاطر قد کوتاهش مانند الاغ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: همانطور که دیو سپید به صورت بزرگ و هراسانگیز در میان راه نمایان میشود، اینجا نیز موجودی بهظاهر وحشتناک و با کمندهایی در آستانه ظهور است.
هوش مصنوعی: درختان مانند گوز هندی و درختان پوپل هستند که هر یک به مرور زمان بارها و بارها ثمر میدهند.
هوش مصنوعی: دور شهر، دیواری محکم وجود دارد و در درون آن، گروهی از بتپرستان گرد آمدهاند.
هوش مصنوعی: مردم را کشت و معابد را ویران کرد و به آتش کشید، به گونهای که مانند بتکدههایی در دارنی و تانیسر بود.
هوش مصنوعی: هیچ موجودی از آنچه بر روی زمین است، به جز کسی که زیر پوششی پنهان شده، نمیتواند به وجود آید. زمانی که مانند حیوانات شوم، ستارهای میشوم.
هوش مصنوعی: کسانی که در خفا و پنهانی به کار مهمی مشغولند، از قبل این کار را رها کردهاند، زیرا وظیفه و شغل دیگری دارند که از آن مهمتر است. این مقام والا و بزرگ، مانند فرشتهای است که کارهایش را به درستی و درستی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد به جستجوی معشوق برود، نباید وقت خود را به بطالت بگذراند.
هوش مصنوعی: فرشته نیز برای کمک به من مشغول فعالیت شد و این سرعت او ناشی از همان دلیل بود که من نیز تحت تاثیر آن قرار داشتم.
هوش مصنوعی: منات، لات و عزی سه بت بودند که در مکه پرستش میشدند و آنها نمادهایی از باورهای دینی مردم آن زمان بودند و به نوعی نمایانگر فرهنگ و اعتقادات آن دوره به شمار میرفتند. آزر هم به عنوان یک شخصیت مهم در این زمینه یاد شده است.
هوش مصنوعی: تمامی مردم دنیا آن سه بت را میپرستیدند، به جز کسی که فقط به خداوند توجه داشت و او را میپرستید.
هوش مصنوعی: در آن روز، دو زانوی پیامبر (که به حالت خضوع و تواضع در برابر خدا نشسته بود) شکسته شد و هر دو زانو را در آن لحظه در پیش کعبه بر روی زمین گذاشت.
هوش مصنوعی: منات، خدای کافران، را دزدیدند و به سرزمین دیگری منتقل کردند. از آن سرزمین دیگر، این کار انجام شد.
هوش مصنوعی: جایگاهی که از زمان آدم بر روی زمین کسی در آنجا سکونت نکرد و تنها کفار در آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: برای آن معشوق، جایی ساختهاند با صدها تندیس و تصویر.
هوش مصنوعی: آنها از هر طرف برای نزدیک شدن به آن خانه تلاش کردند، همچون تخته سنگی که بر روی آن خانه گذاشته شده باشد، به تدریج و با زحمت آن را پر کردند.
هوش مصنوعی: در بتکده، مجسمه های بت را مانند گنجینه ای ارزشمند نگهداری کردند و در آن گنجینه، جواهرات گرانبهایی همچون الماس و سنگ های قیمتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: او را در شهرهای زیادی به دلیل زیباییاش خریدند، به طوری که وقتی فروشندهی زیباییها دیگر نتوانست او را بفروشد، خودش اشباع شد.
هوش مصنوعی: در برابر سر معشوق، دستهای از گوهرها و جواهرات قرار دادهاند که از یاقوت و مروارید بافته شدهاند.
هوش مصنوعی: از طلا و زر گداخته، فردی خصلت بخشیدهاند که مانند کوهی از آتش و جواهر میدرخشد و به جای شرر، زیبایی و ارزشمندی دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که مالیات و درآمدهای یک سرزمین به پادشاهی و تاج و تخت آن تعلق دارد. به عبارتی، کمترین چیزی که از این مملکت نصیب او میشود همان تاج و نشانههای سلطنتیاش است.
هوش مصنوعی: پس از آن، لقب «سومنات» را برای آن قرار دادند، زیرا متوجه شدند که نام واقعیاش در دل پنهان است.
هوش مصنوعی: شنیدهها در دنیا پیچیده است که از دریا مجسمهای با این شکل و شمایل بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: مدبر تمامی مخلوقات و خالق جهان است، او همان نوری است که خورشید را روشن میکند و ماه را نور میبخشد.
هوش مصنوعی: در دانایی این نکته نهفته است که در جهان نیکی و بدی وجود دارد و تمامی امور مطابق با سرنوشت و تقدیر الهی پیش میروند.
هوش مصنوعی: گروه دیگری اظهار کردند که این بتی که صحبتش میشود، جایگاهی در آسمان دارد و باید در آنجا قرار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته این نعمت را به این مرتبه برساند، زیرا این خود به طور غیر ارادی از آسمان نازل شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که روز و شب هر یک پیامی دارند و هرکدام در زمان و مکان خود حرفهای خاصی برای گفتن میزنند. همچنین دریا نیز به نوعی به بر و ساحل اشاره دارد که نمایانگر تعامل بین آب و زمین است. به طور کلی، این متن به ارتباط و تضاد بین زمانها و فضاها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که این موجود از دریا بالا آمد و خشک شد، تمام گیاهان و درختان به او سجده کردند.
هوش مصنوعی: گاو فرزندی را که به شیر خودش شیر داده است، بزرگ کرده و الآن به این دلیل که به او نزدیک شده، نام مادر را بر او گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر یک سنگ، هزاران نفر از مخلوقات خدا طبق گفته دیوان بر لبه خطر در معرض خطر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: هر روز، سنگ را با آب زلال، شیر، زعفران و شکر شستشو میکردند.
هوش مصنوعی: برای پاک کردن بت از آب گنگ، هر روز دو جام آب آوردی و از آن نوشیدی.
هوش مصنوعی: از آب گنگ چه میتوانم بگویم که چه فاصلهای تا سومنات دارد، جایی که زلت و شر قرار دارد.
هوش مصنوعی: برخی اوقات در زندگی، بروز مشکلات و گرفتاریها باعث میشود که صدای ناله و فریاد بسیاری از افراد، از کودکان گرفته تا بزرگترها، به گوش برسد و همه از او درخواست کمک و عذرخواهی کنند.
هوش مصنوعی: از کسانی که به معبد سومنات رفتند و کافر شدند، در سفر حج نیز نتوانستند از هم جدا شوند و هیچ کس از دیگری بیخبر نماند.
هوش مصنوعی: خداوند آن سنگ را خلاصه میکند و میگوید که سخن گفتن درباره این موضوع بیهوده است، چرا که خاکشان بر سرشان است.
هوش مصنوعی: خداوند این گونه مقرر کرده بود که آن بت، از جایگاهش برکنار شود و این کار را آن پادشاه مؤمن انجام داد.
هوش مصنوعی: بدان که با نیت خود او را به مکه میبرد تا در آنجا کارهایش را انجام دهد و اینک با ما همسفر است.
هوش مصنوعی: وقتی که بت ساخته شد و شخصی ثروت و پول را برداشت، آنها را به دست خود گرفت و به معبد بت افکند.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که افرادی که به طور بیهدف و بیبرنامه زندگی میکنند، در نتیجه کارهای نادرست خود به سرنوشت تلخی دچار میشوند؛ مانند کسانی که سرشان از ترس بریده شده است. در این میان، کسی که هدایت و رهبری واقعی داشته باشد، از مشکلات و چالشها عبور کرده و از نور هدایت بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: از خون کشتهای که از معبد عشق به دریا رانده شد، چون لالهی سرخ، آبی به رنگ سبز سنبل به وجود آمد.
هوش مصنوعی: او به قدری از بتپرستان را کشت و به بند کشید که تعداد زیادی از آنها را به خانهها و محلی که بودند، آورد.
هوش مصنوعی: خدا میداند که در آنجا چه اندازه مردم وجود داشتند، همه در آرزوی جنگ و در تلاش برای آغاز آن.
هوش مصنوعی: در دل معبدی پر از معشوقان، جوانی با سلاحی در دست ایستاده است، مثل روز نبردی که رستم در میادین جنگ آماده مقابله است.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به چیزی میشود که باعث بروز مشکلات و درگیریهایی میشود، اما نشانهای از آن به وضوح دیده نمیشود. گویی که در یک نبرد یا دوئل، ضربات و حرکات به شدت انجام میشود اما عواقب و آثار آن به راحتی قابل مشاهده نیست. در واقع، کسی نمیتواند به طور مشخص بفهمد که چه چیزهایی در حال اتفاق افتادن است.
هوش مصنوعی: به زودی و با شور و شوق به جنگ رفتند، اما در نهایت، عمر خود را در دامان تیر سلطان پایان دادند.
هوش مصنوعی: در جهان، خدایگان همیشه دو خواسته داشتند و این دو خواسته را از داور میخواستند.
هوش مصنوعی: کسی که به سفر زیارتی هندوان میرود، شاید دیگری هم باشد که به زیارت خانه خدا برود و سنگ سیاه (حجر) را ببوسد.
هوش مصنوعی: یکی از آن دو بزرگ به هدف خود رسید و دیگری به یاری خداوند بزرگ، سختیها را پشت سر گذاشت.
هوش مصنوعی: خراب کردن بتخانه کار سادهای نیست؛ آنچه که انجام شده، میتواند برکت و پاداش برای یک سرزمین به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی دل از درد سوختن سومنات آزاد شد، راه بدر را گرفت و به سمت دیگران رفت.
هوش مصنوعی: به خاطر تغییر و چرخش دریا، امید مردم به طور کامل از بین رفت و آنها از مسیر خود منحرف شدند.
هوش مصنوعی: اگر رهبر و هدایتی برای مردم نباشد، راهی برای هدایت آنها وجود ندارد، مانند این که آب نمیتواند از خود عبور کند بدون اینکه مسیری برای آن فراهم شود.
هوش مصنوعی: یک ماه راهی بینهایت و خراب وجود داشت و مسیر آن در سرزمین سمر، دشوار و زشت بود.
هوش مصنوعی: از طرفی به گونهای که کشتی به مدت چند روز در حرکت است، مانند پرندهای گرسنه که به سمت غذا میرود.
هوش مصنوعی: شما در دریا به حرکت درآمدید، به طوری که مانند چرخشی که در آب انجام میشود، دوبار به سطح آمدید.
هوش مصنوعی: وقتی که مد دریا بالا میآید، صیادان به سمت آن میروند و از وسط دریا دوری میجویند.
هوش مصنوعی: وقتی ملک وضع مردم را اینگونه دید، دلش برایشان سوخت و گفت: این وضعیت آنها چه خطری دارد.
هوش مصنوعی: امید خود را به خدا میسپارد و به همراه لشکر، بارهای خوشبختیاش را به سوی آب روان میبرد.
هوش مصنوعی: با توجه به نشانههای خوب، شاه دلیر آب را رها کرد و همه یارانش به دنبالش حرکت کردند.
هوش مصنوعی: آب دریا به قدری بالا آمده که گویی به آن میگویی که این آب زیباست و میدرخشد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که نه کسی به خاطر ظاهر آسیب میبیند و نه کسی به خاطر جان خود آسیب میبیند. به عبارت دیگر، هیچکس به خاطر وضعیت ظاهری یا جان خود دچار مشکل نمیشود.
هوش مصنوعی: دو روز و دو شب از جایی که آب رودخانه (مد) نیامد و رد شد، سپاه میگذشت.
هوش مصنوعی: او از مردم دور شد و مانند آب دریا از میان دویست هزار اسب و شتر و الاغ عبور کرد.
هوش مصنوعی: به این طریق خداوند چنین رحمت و فضلی به تو عطا کرده است، پس این نعمت را از جمله معجزات به حساب آور.
هوش مصنوعی: جز این که من بیان کردم، چندین بار دیگر یاران در حال باخت به سمت مقام عالی و محل امن خود بازگشتند.
هوش مصنوعی: حصار، که همه را در خود محصور کرده بود، از بهیم خالی شد و بهیم، که به دنیا وابسته بود، به واسطه همان حصار، راه فراری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در دشت وسیع و پر آب، دیواری مستحکم و بلند در برابر تیغ تند و مشهور قرار دارد.
هوش مصنوعی: در میان سنگها، یکی حفرهای ایجاد کرده که دور آن حصار است. این عمل نه به خاطر تلاشهای انسانها، بلکه به خاطر خود طبیعت انجام شده است.
هوش مصنوعی: نه دشمنی توانسته است به آن دژ نفوذ کند و نه کسی از آن دژ پایین آمده است، جز یک نفر که خبرهایی از آن دارد.
هوش مصنوعی: و از آن حصار به سمت منصوره روی آورد و با قدرت بر آنجا حمله کرد، جایی که حیدر (علی) از خیبر به آنجا تاخت.
هوش مصنوعی: خبر از مرگ خسرو بزرگ، او را بسیار غمگین کرد و به سرعت از جایی که بود، به سمت جوی آب رفت و در آن افتاد و غرق شد.
هوش مصنوعی: در بیابانی سخت و پر از مشکلات و با آبی شور و ناخوشایند، او در جایی ماند که خانهاش خراب و ویران شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا چیزهایی مانند سرباز، فیل و دارایی وجود دارد که ارزششان محدود است و در واقع چیزی بیشتر از آنچه که هست، در آسمان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سلطان تحمل نداشت و از پیش او فرار کرد، مانند اینکه صد هزار نفر دیگر نیز از او فرار کنند.
هوش مصنوعی: به سفر کوتاه و مهمی که این فرد انجام داد، توجه کن و ببین که چگونه خداوند، پادشاه بزرگ و مهربان، در این سفر کارهای شگفتانگیزی انجام داد.
هوش مصنوعی: جهان تغییر کرد و دشمنان نابود شدند، و ثروت به دست آمد تا پایهای کفر را براندازند. این است پیروزی و غلبه.
هوش مصنوعی: تبریک به کسی که به لطف و سعادتی که دارد، از میان پادشاهان و بزرگان، توفیق و هنر را به دست آورده و برتری یافته است.
هوش مصنوعی: از این مهارتی که به نمایش گذاشتی و راهی که طی کردی، پادشاهان مست و غافل چه چیزی از آن خبر دارند؟
هوش مصنوعی: تو در کنار دریاچهای پر از شور و حال، چادر برپا کردهای، و پادشاهان مست و سرخوش، در حاشیههای شمر (مکان یا نامی که به کار رفته) جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: تو در هشتم بهمن، به طور مداوم و با ظرافت، عشق و زیبایی را به مانند بخور خوش عطر و خوشبو به جان مینوشانی. دیگران نیز همچون تو، به آن حالت احساساتی و پرشور غرق میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که همه مردم در خواب عمیق فرو رفتهاند، تو در حال آماده شدن برای سفر هستی و دچار زحمت بیداری.
هوش مصنوعی: تو همان شاهی هستی که برای جنگ و پیروزی، پرچمت به سومنات میرسد و گاهی هم به کالنجر.
هوش مصنوعی: ای خداوند، از این به بعد هرگاه تصمیم به جنگ بگیری، سپاه کشتگان را به سوی روم و خزر بفرست.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازهای که تو ارزش داری، در سند و هند وجود ندارد، زیرا تو در آنجا برای جنگ، یک خدمتگزار خواهی شد.
هوش مصنوعی: تو خاندان بیپاسداری را ویران کردی و حالا امیدوار به مقام قیصر هستی، اما آیا ممکن است که بعد از این هم به فکر چنین چیزی باشی؟
هوش مصنوعی: تو به جنگ و نبرد رفتی و سفیری را به دریا فرستادی، در جایی که هیچ نشانی از انسان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به ما نشان دادی آن چیزهایی را که به یاد میآوریم و گمان میکنیم که اینها فقط در داستانها وجود دارند، اما حقیقت غیر از این است.
هوش مصنوعی: زمین در این حالت باقی میماند و آب به هیچوجه بر روی زمین نمیتواند بگذرد.
هوش مصنوعی: اگر دریا به راه تو نمیآمد، اکنون گذشتهات پر از قمار و دزدی بود.
هوش مصنوعی: آیا در مرگ تو، پیروزی از میان پادشاهان ظاهر میشود، همانطور که در زمان مصطفی—یعنی علی—بود؟
هوش مصنوعی: گفتهاند که دریا همیشه به این صورت بوده که در دو منزل از صدایش، گوشها کر میشوند.
هوش مصنوعی: قدرت و هیبت او به روشنی نمایان است و شور و هیجان بیشتری به وجود میآورد؛ موج او همچون دایرهای به دور محور خود بالا میآید.
هوش مصنوعی: سه بار در اعماق بیپایان وجود تو غرق شدم، اما نه خبری از امواج بود، نه نشانهای از عظمت و نه نشانی از هیجان و شور و شوق.
هوش مصنوعی: در روز نخست که دریا تو را دید، فهمید که نسبت به تو هیچ است و مانند چیزی ناقص و بینقص است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با تو همراه شود، نمیتواند به اندازه تو باشد و اگر بخواهد، نمیتواند به تو آسیب بزند.
هوش مصنوعی: وقتی او به دور و بر خود نگاه کرد، ماهی و مار را دید و در عین حال متوجه زیبایی درخشان تو، همچون ماه تابان و زهره شد.
هوش مصنوعی: وجود تو باعث خوشحالی و فرح گروهی است و از توست که خطرها و تهدیدهای زندگی از بین میرود و به آرامش و امنیت میرسند.
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت تو توجه کرد و ناتوانی خود را مشاهده کرد، به مانند شیشهای شد که از شرم و خجالت، آب درونش را تراوش میکند.
هوش مصنوعی: از آب دریا شنیدم که گفت: ای شهریار، تو خود دریا هستی و من تنها قعر آن.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات عالم از تو ناتوان شدند، چرا که هیچ کس به اندازه دریا مقام و ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، کاری که از پدر تو به دست آمده، هیچگونه ارتباطی با پدر خودت ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی سلطنت و حکومت در دست توست، این زمان را حفظ کن و در جهان به یادگار بمان، مانند پسرانی که از خود به جا میگذاری.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان وجود چیزی را بدون وجود ضدّش تصور کرد. همانطور که بدن بدون جان نمیتواند باشد، عقل نیز بدون جهل معنا نمییابد. همچنین دین بدون کفر و نفع بدون ضرر مفهوم ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نسب و ریشهای درست و نیکو داشته باشد، مانند خانوادهٔ علی، همیشه اعتبار و احترام خواهد داشت. همچنین، کسانی مانند عمر نیز با داشتن ویژگیها و شرافتهایی که دارند، همیشه در یاد و بزرگداشت دیگران خواهند بود.
هوش مصنوعی: جز تو هیچ خدایی شایسته پرستش نیست؛ تو باید بزرگترین خدا باشی و از نعمتهای این جهان بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: دنیا و财富 دنیا تماماً در اختیار توست. با حکمرانی و پیروزی، از این زندگی با نشاط بهرهمند شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
نبود عاشقی امسال مر مرا در خور
کنون که آمد بر خط نهاد باید سر
مرا تو گویی کز عشق چون حذر نکنی
کسی نمای مرا کو کند ز عشق حذر
اگر بدست منستی حذر، چنان کنمی
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.