به مسافران دیار غم اگر از وطن خبری رسد
بود آنچنان که حیات جان، به مریض محتضری رسد
همه شب دو دست دعای من، سوی آسمان که ز لطف حق
مگر این شبان فراق راه ز پی دعا سحری رسد
نه ز یار پیک بشارتی نه به عهد وصل اشارتی
نه ز مهر کلک و کتابتی، به فتاده از نظری رسد
بروای فلک که شوی نگون ز تو داد طالع واژگون
که غمی نرفته ز دل برون ، غم و درد تازه تری رسد
نه به کلبه ام ز تو تابشی، سوی عاشقان نه خرامشی
چه زمان بود که نوازشی، به گدای دربدری رسد
صنما نهال قد تو راه به زمین سینه نشانده ام
کنم آبیاریش از مژه که از این شجر ثمری رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.