گنجور

 
فنودی

به مسافران دیار غم اگر از وطن خبری رسد

بود آنچنان که حیات جان، به مریض محتضری رسد

همه شب دو دست دعای من، سوی آسمان که ز لطف حق

مگر این شبان فراق راه ز پی دعا سحری رسد

نه ز یار پیک بشارتی نه به عهد وصل اشارتی

نه ز مهر کلک و کتابتی، به فتاده از نظری رسد

بروای فلک که شوی نگون ز تو داد طالع واژگون

که غمی نرفته ز دل برون ، غم و درد تازه تری رسد

نه به کلبه ام ز تو تابشی، سوی عاشقان نه خرامشی

چه زمان بود که نوازشی، به گدای دربدری رسد

صنما نهال قد تو راه به زمین سینه نشانده ام

کنم آبیاریش از مژه که از این شجر ثمری رسد

 
 
 
جدول انگلیسی
جامی

چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد

ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد

نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او

نه حوالهٔ المی شود نه نوالهٔ جگری رسد

به زلال وصل خود از دلم بنشان حرارت شوق را

[...]

محتشم کاشانی

خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد

پس از انتظاری و مدتی خبری به بی‌خبری رسد

شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر

بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد

نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم

[...]

بیدل دهلوی

همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد

من و پرفشانی حسرتی‌، که ز نامه گل به سری رسد

چقدر ز منت قاصدان‌، بگدازدم دل ناتوان

به بر تو نامه‌بر خودم‌، اگرم چو رنگ پری رسد

نگهی نکرده ز خود سفر، ز کمال خود چه برد اثر

[...]

مشتاق اصفهانی

من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد

که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد

طلبی نگین وصال او به کف اینقدر ز چه مدعی

گهری چنین نه سزا بود که به چون تو بدگهری رسد

همه بلبلان و سرود خوش من و ناله‌ای که درین چمن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مشتاق اصفهانی
افسر کرمانی

نه به دستگاه شهنشهی، نه به خوبیت ضرری رسد

که ز ترک چشم ستمگرت، نگهی به خونجگری رسد

چه که هم تو زخمی و مرهمی، به وجود محتضرم همی،

چه خوش است زآمدنت دمی، خبری به محتضری رسد

صنما، مها، چه نکو بود، که محبت از دو طرف کشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه