گنجور

 
محتشم کاشانی

خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد

پس از انتظاری و مدتی خبری به بی‌خبری رسد

شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر

بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد

نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم

چه زیان کند به سمندری ضرری که از شرری رسد

خوشم آن چنان ز جفای او که به زیر بار بلای او

المی شود ز برای من ستمی که از دگری رسد

چو عطا دهد صلهٔ دعا چه زیان به مائدهٔ سخا

ز در شهنشه اگر صلا به گدای در به دری رسد

ز زمین مهر و وفای او مطلب بری که پی نمی

نه ز دشت او شجری دمد نه ز باغ او ثمری رسد

به میان خوف و رجا دلم به کجا تواند ایستاد

نه از این طرف ظفری شود نه به آن طرف خطری رسد

نرسد وصال شراب او بالم کشان خمار غم

مگر از قضا مددی شود که به محتشم قدری رسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد

ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد

نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او

نه حوالهٔ المی شود نه نوالهٔ جگری رسد

به زلال وصل خود از دلم بنشان حرارت شوق را

[...]

بیدل دهلوی

همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد

من و پرفشانی حسرتی‌، که ز نامه گل به سری رسد

چقدر ز منت قاصدان‌، بگدازدم دل ناتوان

به بر تو نامه‌بر خودم‌، اگرم چو رنگ پری رسد

نگهی نکرده ز خود سفر، ز کمال خود چه برد اثر

[...]

مشتاق اصفهانی

من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد

که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد

طلبی نگین وصال او به کف اینقدر ز چه مدعی

گهری چنین نه سزا بود که به چون تو بدگهری رسد

همه بلبلان و سرود خوش من و ناله‌ای که درین چمن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مشتاق اصفهانی
قائم مقام فراهانی

نکشم قدم ز راه طلب من بی دل این نبود عجب

که بدست مفلس بی نوا چو تو قیمتی گهری رسد

افسر کرمانی

نه به دستگاه شهنشهی، نه به خوبیت ضرری رسد

که ز ترک چشم ستمگرت، نگهی به خونجگری رسد

چه که هم تو زخمی و مرهمی، به وجود محتضرم همی،

چه خوش است زآمدنت دمی، خبری به محتضری رسد

صنما، مها، چه نکو بود، که محبت از دو طرف کشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه