خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
پس از انتظاری و مدتی خبری به بیخبری رسد
شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر
بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد
نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم
چه زیان کند به سمندری ضرری که از شرری رسد
خوشم آن چنان ز جفای او که به زیر بار بلای او
المی شود ز برای من ستمی که از دگری رسد
چو عطا دهد صلهٔ دعا چه زیان به مائدهٔ سخا
ز در شهنشه اگر صلا به گدای در به دری رسد
ز زمین مهر و وفای او مطلب بری که پی نمی
نه ز دشت او شجری دمد نه ز باغ او ثمری رسد
به میان خوف و رجا دلم به کجا تواند ایستاد
نه از این طرف ظفری شود نه به آن طرف خطری رسد
نرسد وصال شراب او بالم کشان خمار غم
مگر از قضا مددی شود که به محتشم قدری رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و شیرینی نسیم بشارت اشاره میکند که پس از مدتی انتظار و بیخبری از محبوب میرسد. او شب را با محنت و سختی سپری میکند و امید دارد که صبح روشنایی و سعادتی به ارمغان بیاورد. عشق او به محبوب آنچنان عمیق است که حتی در آتش عشق آسیب نمیبیند. شاعر از جفای محبوب ناراضی است، اما همچنان از درد و رنجی که از دیگران میکشد، گریزی ندارد. او به مهمانی و میگساری اشاره میکند و از خداوند میخواهد که بین خوف و امید، دلش را در مسیر درست راهنمایی کند. در نهایت، او به این نکته میرسد که تنها از لطف و قضا میتواند به وصال محبوب و نوشیدن شراب عشق نائل آید.
هوش مصنوعی: خنک و دلپذیر است بوی خوشی که پس از مدتها انتظار و بیخبری، از دور و غایب به ما برسد.
هوش مصنوعی: شب نمیگذرد و صبح نمیآید مگر اینکه آفتاب جهان از سمت دیگری طلوع کند و شب من نیز به سحر برسد.
هوش مصنوعی: به خاطر آتش عشق او از خطرات و دردها نترس، زیرا چنین عشق و شوقی به دور از آسیبهاست و سمندری، که نماد قدرت و زیبایی است، نمیتواند از آتش یا شرارت آسیب ببیند. عشق واقعی فراتر از این تهدیدات است و هیچ زیانی به دنبال ندارد.
هوش مصنوعی: من از ستم و جفای او آنقدر خوشحالم که وقتی بلای او بر سرم میآید، این درد کمتر از ظلمی است که از شخص دیگری به من برسد.
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند به دعای خیر کسی پاداش میدهد، چه ضرری دارد که کسی دیگر از میهمانی دستگیر شود؟ اگر از دروازهی پادشاه ندا بلند شود، این ندا به گدایی که در درب ایستاده هم میرسد.
هوش مصنوعی: از زمین، مهر و وفای او را طلب نکن، زیرا نه در دشت او درختی میروید و نه در باغ او میوهای به دست میآید.
هوش مصنوعی: دل من بین دو احساس ترس و امید در بلاتکلیفی به سر میبرد؛ نه از طرفی به پیروزی میرسد و نه از طرف دیگر خطری برایش وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به وصال معشوق برخاستن و رنگ رخسار او را ببینم و تنها غم و اندوه را تحمل کنم، شاید بخت یار باشد و کمکی به من شود تا به مقداری از لذت دست یابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد
ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد
نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او
نه حوالهٔ المی شود نه نوالهٔ جگری رسد
به زلال وصل خود از دلم بنشان حرارت شوق را
[...]
همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد
من و پرفشانی حسرتی، که ز نامه گل به سری رسد
چقدر ز منت قاصدان، بگدازدم دل ناتوان
به بر تو نامهبر خودم، اگرم چو رنگ پری رسد
نگهی نکرده ز خود سفر، ز کمال خود چه برد اثر
[...]
من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد
که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد
طلبی نگین وصال او به کف اینقدر ز چه مدعی
گهری چنین نه سزا بود که به چون تو بدگهری رسد
همه بلبلان و سرود خوش من و نالهای که درین چمن
[...]
نکشم قدم ز راه طلب من بی دل این نبود عجب
که بدست مفلس بی نوا چو تو قیمتی گهری رسد
نه به دستگاه شهنشهی، نه به خوبیت ضرری رسد
که ز ترک چشم ستمگرت، نگهی به خونجگری رسد
چه که هم تو زخمی و مرهمی، به وجود محتضرم همی،
چه خوش است زآمدنت دمی، خبری به محتضری رسد
صنما، مها، چه نکو بود، که محبت از دو طرف کشد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.