چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد
ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد
نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او
نه حوالهٔ المی شود نه نوالهٔ جگری رسد
به زلال وصل خود از دلم بنشان حرارت شوق را
که مباد از آتش آه من به تو آفت شرری رسد
به خدنگ های جفای تو چه بلا خوشم که هنوز ازان
ز دلم نکرده یکی گذر ز قفای آن دگری رسد
همه را همیشه نظارهٔ تو میسر است خوشا کسی
که گهی ز چشم عنایت تو به دولت نظری رسد
نکشم قدم ز ره طلب من بیدل ار چه بود عجب
که به دست مفلس بینوا چو تو قیمتی گهری رسد
شب جامی از ظلمات هجر تو تیره شد چه شود اگر
ز فروغ صبح وصالت این شب تیره را سحری رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
پس از انتظاری و مدتی خبری به بیخبری رسد
شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر
بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد
نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم
[...]
همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد
من و پرفشانی حسرتی، که ز نامه گل به سری رسد
چقدر ز منت قاصدان، بگدازدم دل ناتوان
به بر تو نامهبر خودم، اگرم چو رنگ پری رسد
نگهی نکرده ز خود سفر، ز کمال خود چه برد اثر
[...]
من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد
که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد
طلبی نگین وصال او به کف اینقدر ز چه مدعی
گهری چنین نه سزا بود که به چون تو بدگهری رسد
همه بلبلان و سرود خوش من و نالهای که درین چمن
[...]
نکشم قدم ز راه طلب من بی دل این نبود عجب
که بدست مفلس بی نوا چو تو قیمتی گهری رسد
نه به دستگاه شهنشهی، نه به خوبیت ضرری رسد
که ز ترک چشم ستمگرت، نگهی به خونجگری رسد
چه که هم تو زخمی و مرهمی، به وجود محتضرم همی،
چه خوش است زآمدنت دمی، خبری به محتضری رسد
صنما، مها، چه نکو بود، که محبت از دو طرف کشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.