گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

میکند وقت صبح نعره سحاب

که زمان صبوح را دریاب

از گلستان کشید مرغ صفیر

در شبستان نمود ناله رباب

زین فغانها ز هر طرف یک یک

برگرفتند سر ز خواب احباب

نیم مخمور و نیم مست شدند

جانب بزم صبحگاه بشتاب

بحریفان دوش ساقی بزم

کرد بنیاد دور جام شراب

گر نمودی تو نیز بگشا چشم

رنجه فرما قدم سوی اصحاب

یک دو دم وقت را غنیمت دان

به حریفان بنوش باده ناب

باش تا آن زمان که دارد چرخ

جام زرین مهر مست و خراب

گرد بیدار زانکه چون گردی

مست بیشک دگر شوی در خواب

خواب دورو درازت اندر پیش

خیز یکدم ز خواب روی بتاب

بگشاید ز خواب ای فانی

در چشمت مفتح الابواب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode