خرام سر و تو جان را حیات دمبدمست
نهال قد ترا آب خضر در قدمست
خوشم بنقش جمالت که در صحیفه ی حسن
مراد از قلم آفرینش این رقمست
بغیر آن رخ چون گل که تا ابد باقیست
نظر به هر چه درین باغ می کنم عدمست
یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز
فغان ز خامه ی صنع، این چه شیوه ی قلمست
به ماه روی تو این آزرو که من دارم
هزار سال اگر بینمت هنوز کمست
بناز بر مگذر از دعای اهل نیاز
که جلوه ی گل و سرو از نسیم صبحدمست
بزخم تیر جفا از حریم حرمت تو
برون نرفت فغانی که صید این حرمست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست
حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست
همه سعادت بلخ و همه سلامت او
که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ ارمست
نه بحر و چرخ و لیکن چو بحر و چرخ مقیم
[...]
ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی صحاک و چهره جام جمست
بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع
سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست
ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم
[...]
بهر کجا که رسد عشق شاه محترمست
صفات عشق تو گفتن نشانه کرمست
مرو بپیش، که ترسم که باز گردانند
که علت حدثان نفی معنی قدمست
بدان که: جان تهی همچو جسم بی جانست
[...]
چمن ز سایه ی سروت چو گلشن ارمست
نهال قد ترا آب خضر در قدمست
یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز
فغان ز خامه ی صنع این چه شیوه ی قلمست
خوشم به نقش جمالت که در صحیفه ی حسن
[...]
مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست
هزار محنت و با محنتی هزار غمست
اگر چه با من مسکین بسی جفا کردی
زیاده ساز جفا را، که این هنوز کمست
تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.