گنجور

 
وطواط

فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست

حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست

همه سعادت بلخ و همه سلامت او

که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ ارمست

نه بحر و چرخ و لیکن چو بحر و چرخ مقیم

پر از جواهر مجد و کواکب حرمست

چنین مواخر آن خطه را بسیست و لیک

همه بجنب وجود ضیاء دین عدمست

پناه دودهٔ حیدر که از سیاست او

تفاخر عربست و تظاهر عجمست

بزرگواری ، فرزانه ای ، خداوندی

که پیش درگه او پشت آسمان بخمست

بلند همت او همچو چرخ مرفوعست

بزرگ مجلس او همچو کعبه محترمست

بهر کجا که نهد در طریق دین قدمی

همه ذخایر عقبی طفیل آن قدمست

بعلم و حلم و سخا و وفا عدل و حیا

بعالم چون اندر جد خویشتن علمست

ضیاء دین پیمبر تو آن سرافرازی

که بر صحیفهٔ اقبال نام تو رقمست

معلقست بفرخنده کلک میمونت

همه مصالح دنیا ، مگر نگین جمست؟

هر آنکه پیش تو همچو قلم بسر نرود

سرش بریده و سینه دریده چون قلمست

بنظم و نثر در الفاظ تو همه نکتست

بامر و نهی در احکام تو همه حکمست

ضمیر ناصح صدرت خزانهٔ طربست

روان حاسد جاهت نشانهٔ المست

منم که تا ز جناب و دور ماندستم

هر آن دمی که برآرم ندیدم او ندمست

زشوق مجلس و هجر رخ توام دل و چشم

یکی عدیل تفست و یکی ندیم نمست

عنای طبع من و روح روح من بی تو

چو دولت تو فزون و چو حاسد تو کمست

مراست غم که کنون صدر تو نمیبینم

کسی که صدرتو بیند بعالمش چه غمست؟

همیشه تا که حدوثست و صف هر موجود

مگر خدای تعالی که وصف او قدمست

دل تو شاد و رخت تازه باد ، کز بر چرخ

دل عدوی تو پرانده و رخش دژمست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست

دو زلف افعی صحاک و چهره جام جمست

بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع

سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست

ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
قاسم انوار

بهر کجا که رسد عشق شاه محترمست

صفات عشق تو گفتن نشانه کرمست

مرو بپیش، که ترسم که باز گردانند

که علت حدثان نفی معنی قدمست

بدان که: جان تهی همچو جسم بی جانست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
بابافغانی

خرام سر و تو جان را حیات دمبدمست

نهال قد ترا آب خضر در قدمست

خوشم بنقش جمالت که در صحیفه ی حسن

مراد از قلم آفرینش این رقمست

بغیر آن رخ چون گل که تا ابد باقیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بابافغانی
هلالی جغتایی

مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست

هزار محنت و با محنتی هزار غمست

اگر چه با من مسکین بسی جفا کردی

زیاده ساز جفا را، که این هنوز کمست

تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه