گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

باز آن مه در سمند ناز در جولان شده

فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده

تا صف خوبان شهر آشوب را بر هم زند

کرده بر اهل نظر جولان و در میدان شده

چن بعزم گوی بازی رانده بیرون رخش ناز

در پیش صد عاشق دلخسته سر گردان شده

چیست دانی گرد رخسارش عرق از تاب می

قطره ی شبنم که بر گلبرگ تر غلتان شده

کیست آن سرو خرامان کان طرف دارد گذر

کز چنین رفتار و قامت دیده ها گریان شده

پرتو مهر رخش چون ذره گردد آشکار

جوهر جانها که در هستی او پنهان شده

بسکه می گرید فغانی دور از آن آرام جان

خانه ی چشمش ز سیل متصل ویران شده