باز آن مه در سمند ناز در جولان شده
فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده
تا صف خوبان شهر آشوب را بر هم زند
کرده بر اهل نظر جولان و در میدان شده
چن بعزم گوی بازی رانده بیرون رخش ناز
در پیش صد عاشق دلخسته سر گردان شده
چیست دانی گرد رخسارش عرق از تاب می
قطره ی شبنم که بر گلبرگ تر غلتان شده
کیست آن سرو خرامان کان طرف دارد گذر
کز چنین رفتار و قامت دیده ها گریان شده
پرتو مهر رخش چون ذره گردد آشکار
جوهر جانها که در هستی او پنهان شده
بسکه می گرید فغانی دور از آن آرام جان
خانه ی چشمش ز سیل متصل ویران شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و فتنۀ یک دختر یا معشوقه سخن میگوید که مانند ماه در بین مردم جولان میدهد و دلها را به هم میریزد. او با حرکات خود، نظر اهل دل را به خود جلب میکند و باعث آشفتگی عاشقان میشود. زیبایی این دختر به حدی است که اشکها را از چشمان عاشقان سرازیر میکند و دلها را میشکافد. او با وجود ظرافت و نازکنیایی که دارد، تأثیر عمیقی بر جانهای دیگران میگذارد و باعث ویرانی احساسات عاشقان میشود.
هوش مصنوعی: دوباره آن چهره زیبای ما در اسب ناز به حرکت درآمده و باعث هیجان و آشفتگی زمانه شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت افرادی که در جامعه وجود دارند اشاره کرده و میگوید که این زیبایی و صفای آنها، اختلال و هیجانی در محیط ایجاد میکند. این افراد با جاذبههای خود توجه اهل بصیرت و کسانی که درک عمیقی دارند را جلب کرده و در میدان زندگی و عشق، فعالیت و حضور چشمگیری دارند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بگویم که با ارادهای قوی، گوی زیبایی را به نمایش گذاشتهام؟ در اینجا، جلوهگری ناز او، دل صد عاشق بیقرار را به گردش درآورده است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی بر روی صورتش چگونه عرق میریزد؟ مانند قطرات شبنم که بر روی گلبرگهای تازه نشسته و در حال چرخیدن است.
هوش مصنوعی: کیست آن انسان زیبا و دلربا که با عبور خود همه را مجذوب میکند و به خاطر زیبایی و رفتار دلنشینش، چشمها پر از اشک و شوق شده است؟
هوش مصنوعی: نور چهرهی او مانند ذرهای درخشان نمایان میشود و ماهیت واقعی جانها که در وجود او مخفی است، آشکار میگردد.
هوش مصنوعی: چشمش دائماً گریه میکند و از شدت اندوه، خانهی دلش در اثر اشکهای بیپایان ویران شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده
زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده
مملکت را همچو جان بایسته قالب را ولیک
صد هزاران قالب از تأثیر او بی جان شده
مشرب لذات جباران ازو تیره شده
[...]
آه از آن روزی که بینی خلق را حیران شده
جانها بر لب رسیده دیدها گریان شده
این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده
صد هزاران کشتی از وی مست و سرگردان شده
مخلص کشتی ز باد و غرقه کشتی ز باد
هم بدو زنده شدهست و هم بدو بیجان شده
باد اندر امر یزدان چون نفس در امر تو
[...]
ای کمان ابرویت را جان من قربان شده
شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده
نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده
آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده
با همه خوردی دهان توست در روز سفید
[...]
ای درت مجموعه ذرات سرگردان شده
آفتابی دایم از برج شرف تابان شده
نه فلک زیر و زبر هر روز بیرون کردهاند
تا به طراحان بزمت طرح کار آسان شده
اوج سقفش اختر آیین است گویی آسمانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.