باز آن مه در سمند ناز در جولان شده
فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده
تا صف خوبان شهر آشوب را بر هم زند
کرده بر اهل نظر جولان و در میدان شده
چن بعزم گوی بازی رانده بیرون رخش ناز
در پیش صد عاشق دلخسته سر گردان شده
چیست دانی گرد رخسارش عرق از تاب می
قطره ی شبنم که بر گلبرگ تر غلتان شده
کیست آن سرو خرامان کان طرف دارد گذر
کز چنین رفتار و قامت دیده ها گریان شده
پرتو مهر رخش چون ذره گردد آشکار
جوهر جانها که در هستی او پنهان شده
بسکه می گرید فغانی دور از آن آرام جان
خانه ی چشمش ز سیل متصل ویران شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده
زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده
مملکت را همچو جان بایسته قالب را ولیک
صد هزاران قالب از تأثیر او بی جان شده
مشرب لذات جباران ازو تیره شده
[...]
آه از آن روزی که بینی خلق را حیران شده
جانها بر لب رسیده دیدها گریان شده
این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده
صد هزاران کشتی از وی مست و سرگردان شده
مخلص کشتی ز باد و غرقه کشتی ز باد
هم بدو زنده شدهست و هم بدو بیجان شده
باد اندر امر یزدان چون نفس در امر تو
[...]
ای کمان ابرویت را جان من قربان شده
شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده
نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده
آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده
با همه خوردی دهان توست در روز سفید
[...]
ای درت مجموعه ذرات سرگردان شده
آفتابی دایم از برج شرف تابان شده
نه فلک زیر و زبر هر روز بیرون کردهاند
تا به طراحان بزمت طرح کار آسان شده
اوج سقفش اختر آیین است گویی آسمانست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.