گنجور

 
بابافغانی

خوش آن حالت که بگشایی ز خواب سرخوشی دیده

نگاهی سوی مشتاقان کنی از دیده دزدیده

نچیدم از هزاران گل یکی از گلشن حسنت

دلی پر خار دارم ز آن همه گل‌های ناچیده

مکن منعم که آشوب دلست و آفت دیده

لب میگون و چشم خوابناک و موی ژولیده

ز بس خاری که در پایم شکست از رهگذار دل

قدم در گلشن کویت نهم پرسیده پرسیده

چه رنجاند مرا هر دم رقیبی بر سر کویت

ازین در تا به کی بیرون روم رنجیده رنجیده

فغانی کشتهٔ چشم خطاپوشت که از مردم

به مستی دیده صد جرم و خطا وز لطف پوشیده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

یکی ماهی همی‌بینم برون از دیده در دیده

نه او را دیده‌ای دیده نه او را گوش بشنیده

زبان و جان و دل را من نمی‌بینم مگر بیخود

از آن دم که نظر کردم در آن رخسار دزدیده

گر افلاطون بدیدستی جمال و حسن آن مه را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
صائب تبریزی

که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟

که آن موی کمر چون موی آتش دیده پیچیده

مهیای دعا شو چون روان شد اشک از دیده

که نقش مهر گیرد خوب کاغذهای نم دیده

خموشی پرده پوش عیب باشد بی کمالان را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه