گنجور

 
بابافغانی

منم و دو چشم روشن به رخ تو باز کردن

ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن

قدمی به هستی خود زدنست، قصه کوته

به خیال کعبه تا کی ره خود دراز کردن

چو تو صبح و شام خوانی به حریم وصل ما را

چه ضرورتست ازین در سفر حجاز کردن

تو گلی و من ز بویت چو نسیم صبحگاهی

به چه رو توانم ای گل ز تو احتراز کردن

قدمی به دیده‌ام نه که بود نشان دولت

به سر نیازمندان گذری به ناز کردن

چه عنایتست یا رب ز پی هزار غمزه

گرهی ز طاق ابرو به کرشمه باز کردن

چو زر از خیال لعلت منم و دلی پر آتش

نفسی به زرد رویی زدن و گداز کردن

به نعیم هر دو عالم نکند به دل فغانی

نظری به نازنینی ز سر نیاز کردن

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کردن

مژه را گشاد دادن، در فتنه باز کردن

چو کمال صنع بی چون ز جمال تست پیدا

نتوان حدیث عشقت ز ره مجاز کردن

همه خواب مردمان شد به دو دیده تلخ، یارب

[...]

کمال خجندی

چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن

زلب تو وعده دادن پس وعده ناز کردن

من دل سیه چو خالت نکنم شکیب از آن لب

ز شکر کجا تواند مگس احتراز کردن

بسؤال بوسه از ما چه کنی به خواب چشمان

[...]

نظام قاری

چه خوشست از دو چشمت نظری بناز کردن

مژه را گشاد دادن در فتنه باز کردن

چه خوشست بهر پوشش سر بقچه باز کردن

بقبا چو آستین دست هوس دراز کردن

توکه برک که داری علم طلا تمنا

[...]

نظیری نیشابوری

چه خوشست از دو یکدل سر حرف باز کردن

سخن گذشته گفتن گله را دراز کردن

گهی از نیاز پنهان نظری به مهر دیدن

گهی از عتاب ظاهر نگهی به ناز کردن

اثر عتاب بردن ز دل هم اندک اندک

[...]

صائب تبریزی

ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن

که به جامه های صورت نتوان نماز کردن

قد همچو تیر خود را به سجود حق کمان کن

که به این کلید بتوان در خلد باز کردن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه