دل گشت خون و داد بگریه سرای چشم
چشمم بلای دل شد و دل شد بلای چشم
از چشم خویش بیتو بجان آمدم بیا
چشم از سرم برون کن و بنشین بجای چشم
دیوانه گشت و باز نیامد بدست من
تا شد دل رمیده ی من آشنای چشم
همچون سواد دیده مرا در فراق تو
خاک سیه نشسته بماتمسرای چشم
تا چشم باز کرد فغانی بروی تو
بیچاره کرد جان و دل خود فدای چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق و درد درونی شاعر حکایت میکند. شاعر از دل و چشم خود رنج میبرد، به طوری که چشمش تبدیل به بلایی برای دل شده و دل نیز بلایی برای چشم. او از درد جدایی و فراق میگوید و به نحوی از چشمش به عنوان نماینده معشوق یاد میکند. در نهایت، شاعر به بیچارگی خود در این وضعیت اشاره کرده و جان و دلش را فدای چشم معشوق میکند. این متن به شدت تحت تأثیر عشق و غم است.
هوش مصنوعی: دل به شدت رنجیده و غمگین شده و چشمانم پر از اشک میباشد. این اشکها باعث درد و مصیبت دل شده و دل نیز باعث پریشانی و ناراحتی چشمانم شده است.
هوش مصنوعی: از چشمان خود به تو عشق ورزیدم، حالا بیا و چشمانم را از سرم بیرون کن و خودت جای آنها بنشین.
هوش مصنوعی: دیوانه شدم و او دیگر به دستم نرسید، تا اینکه دل نگران من آشنا شد با نگاهش.
هوش مصنوعی: چشمم در غم دوری تو همچون زمین سیاه و تیرهای است که به خاطر سواد و تاریکیاش از شادی خالی است.
هوش مصنوعی: به محض اینکه به دنیا آمد، به خاطر زیبایی تو نالهای سر داد و جان و دلش را فدای چشمانت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از فروغ روی تو روشن سرای چشم
وی خاک آستان درت توتیای چشم
بیگانه ز آشنایم و از خویش بیخبر
تا شد خیال روی توام آشنای چشم
رفتی ز پیش چشم و نشستی درون دل
[...]
ای جای دلنشین تو مهمان سرای چشم
یک دم چراغ دل شو و بنشین به جای چشم
از گریه شبانه فزاید جلای چشم
باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم
اجزای حسن زیر و زبر می شود ز خط
جز پیشگاه جبهه و دولتسرای چشم
از قید خط و زلف امید نجات هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.