آنکه به تیزی زبان نرم کند ادیب را
نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را
نالهٔ مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر
من که بهانه ساختم نغمهٔ عندلیب را
آب حیات کی شود روزی ناکسی چو من
من به هلاک خود خوشم غصه مده رقیب را
عشق چو پنجه زد به جان، تیغ رسد به استخوان
هست کشنده درد من، نیست گنه طبیب را
کی دل یوسف حزین یار شود به مصریان
بلکه وفای دیگران بند بود غریب را
بعد نماز چون بود وعده به طرف بوستان
دل چه تحمل آورد زمزمهٔ خطیب را
بزم وصال گرم شد خیز فغانی از میان
دانهٔ دل سپند کن جلوهگه حبیب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به خیال در نظر جلوه دهد جیب را
بددلیام ز سایهاش، فرض کند رقیب را
رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی
کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را
همچو بنفشه ننگرم هیچطرف در این چمن
[...]
چند به غمزه خون کنی خاطر ناشکیب را
بر رگ جانم افکنی، طرّهٔ دلفریب را؟
این ستم دگر بود، کز تف خوی گرم تو
گریه به کام دل نشد، عاشق بی نصیب را
ناله به زیر لب گره، چند کنم که می زند
[...]
چاره من نمیکنی چون کنم و کجا برم؟
شکوه بینهایت و خاطر ناشکیب را
گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن
دیده عقل بستهام کز تو خورم فریب را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.