بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا
هنوز آن غرورست کج کلاه مرا
هزار پاره ی الماس از گلم سر زد
اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا
که برفشاند قبا بر من جراحت ناک
که گرد نافه چین ریخت تکیه گاه مرا
فرشته وار زپیش جنازه ام بگذر
بآب خضر بشو نامه ی سیاه مرا
سحرگه از جگر خسته خاست طوفانی
که راه خانه غلط گشت خضر راه مرا
لب تو نام من از لوح زندگانی برد
بهر بهانه قلم زد خط گناه مرا
چه ذره یی تو فغانی که لاف مهر زنی
برو که پایه بلند آمده ست ماه مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق و وضعیت خود میپردازد. شاعر احساس میکند که معشوق نسبت به او توجهی ندارد و غرور او هنوز باقی است. او از درد و زخمهای عاطفیاش سخن میگوید و به زیبایی و ارزش خود، که همچنان در زیر فشار مشکلات پنهان است، اشاره میکند. شاعر همچنین از فرشتهای که به جنازهاش مینگرد و از عبور آب خضر، که نماد زندگی و طراوت است، یاد میکند. در نهایت، او به انتقاد از معشوق میپردازد که لاف عشق میزند، در حالی که خود او را نادیده گرفته است.
هوش مصنوعی: نگاه مهرآلودی به من نیست، اما هنوز آن خودبینی و افتخار از دست نرفته است که دلم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: هزار تکه الماس از گلی که من هستم جاری شد، اما هنوز نشانهای از آن دیده نمیشود، فقط درخشندگی آه من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: برفی که بپوشاند این زخمهای من، شبیه به پارچهای است که بر روی جراحتهایم میگذارند، چون که زیبایی و لطافت موهایش، حمایت و آرامش را برای من به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: لطفاً از کنار جنازه من با آرامش عبور کن و به من بگو که به آب حیات دسترسی پیدا کردهام تا بتوانم نامهی تیرهام را تغییر دهم.
هوش مصنوعی: در صبح زود، از دل خسته و نگران برخاستم، طوفانی به پا شد که مسیری را که به خانهام میبرد، به اشتباه تغییر داد و نمیدانستم چگونه به مقصد برسم.
هوش مصنوعی: لب تو بهانهای شد تا نام مرا از دفتر زندگی پاک کند و به قلم خطای مرا بنویسد.
هوش مصنوعی: تو چه قدرتی داری که در حال اعتراض هستی، در حالی که میگویی مهربانی میکنی؟ بدان که دلیلی بزرگتر از تو وجود دارد و آن ماه من است که بلندی و زیبایی آن به همه چیز سایه افکنده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکشت غمزهٔ آن شوخ، بیگناه مرا
فکند سیب زنخدان او به چاه مرا
غلام هندوی خالش شدم ندانستم
کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا
دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی
[...]
بسوخت آتش عشق تو بیگناه مرا
بدوخت ناوک چشمت به یک نگاه مرا
به شمع نسبت بالای دلکشت کردم
روا بود که بسوزی بدین گناه مرا
فتاده بر سر راه تو روی از آن مالم
[...]
بود که گریه بشوید خط گناه مرا
سفید روی کند نامه سیاه مرا
اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق
خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا
خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش
[...]
اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا
فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا
چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت
برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا
گواه سوز درون اشک و چهره زرد است
[...]
شهید عشق تو بیند چو دود آه مرا
در آفتاب قیامت شود پناه مرا
ازو اگر نکنم شکوه، منفعل گردم
که باز میرود آزرده بیگناه مرا
مرا مگو که نیفتادهای هنوز از پا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.