غباری کان گل از دامن به وقت رفتن افشاند
بمیرم تا صبا همچون عبیرش بر من افشاند
کسی همچون صبا در گلشن کوی تو ره یابد
که یکباره ز گرد هستی خود دامن افشاند
از آن رو شعله ی شوق توام افزون شود هر دم
که چشم خون فشان بر آتش من روغن افشاند
پس از من بلبلی پیدا شود در پای هر گلبن
صبا خاکسترم را چون بطرف گلشن افشاند
فغانی می رود افتان و خیزان بر سر راهی
که جان خود به پای رخش آن صید افگن افشاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند
غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند
مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه
که را دارم که مشت خار من در گلخن افشاند؟
دماغ گل پریشانتر شود از ناله بلبل
[...]
به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند
عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند
شراب آرزوها مست خواب غفلتم دارد
خوی خجلت مگر مشت گلابی بر من افشاند
گریبان چاک غلطد همچو گل هر غنچه از مستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.