گنجور

 
بابافغانی

میخواره ی مرا لب خندان نگه کنید

زان شکل آنچه می کشدم آن نگه کنید

ناگه سیاستی بنماید غیور من

گفتم هزار بار که پنهان نگه کنید

ای گلرخان به صورت آن ترک بنگرید

چشم سیاه و زلف پریشان نگه کنید

بیباک من رسید دگر مست و سرگران

طرف کلاه و چاک گریبان نگه کنید

تا چند منع ما ز خرابی و بیخودی

یکبار آن کرشمه و جولان نگه کنید

هر دیده نیست آگه از آن صورت غریب

خوبی او ازین دل ویران نگه کنید

در یکزمان وصل چه درد از دلم رود

عمری بلا و محنت هجران نگه کنید

داغی که در دلست فغانی خسته را

زین آه گرم و ناله ی سوزان نگه کنید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode