گنجور

 
بابافغانی

شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا

گلها شکفت در چمن کوی او مرا

ای باغبان برو که خدا داد در ازل

سرو سهی تو را، قد دلجوی او مرا

شادم که هر دم از دم دیگر فزونترست

دیوانگی ز سلسلهٔ موی او مرا

رخصت نمی‌دهد بتماشای ماه نو

میل نظارهٔ خم ابروی او مرا

من هم یکی ز گوشه‌نشینانم ای رفیق

سرگشته کرده نرگس جادوی او مرا

از منت صبا چو فغانی در این چمن

آزاد ساخت نکهت گیسوی او مرا

 
 
 
جدول قرآن کریم