ای از نظاره ی تو خجل آفتاب صبح
لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح
تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح
ما را چو شمع با تو نشانند رو برو
سوز و گداز نیم شب و اضطراب صبح
دل را فراغ می دهد و دیده را فروغ
دیدار آفتاب و شان و شراب صبح
دیوانه ی جمال تو از مستی خیال
ذوق می شبانه ندانست و خواب صبح
خون شد دلم ز سیر مه و مهر چون شفق
از دیر ماندن شب تار و شتاب صبح
بستان می صبوح فغانی بفال سعد
آندم که آفتاب گشاید نقاب صبح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح
رطلی به گردش آر گرانتر ز خواب صبح
فرصت غنیمت است، به دست دعا بشوی
داغ سیه گلیمی خود را به آب صبح
سر عشر این کلام مبین است آفتاب
[...]
یک لحظه سر برآر مه من ز خواب صبح
لعل لبی به خنده گشا در جواب صبح
سر بر ندارد از سر بالین دگر ز شوق
یک شب چو آفتاب گر ایی به خواب صبح
چون تیغ نازِ جلوه دهی در کف نگاه
[...]
انجم چو تکمه ریخت ز بند نقاب صبح
چندین خمار رنگ شکست از شراب صبح
از زخم ما و لمعهٔ تیغ تو دیدنیست
خمیازه کاری لب مخمور و آب صبح
غیر، ازخیال تیغ تو گردن به جیب دوخت
[...]
ز آن پیشتر، که چرخ گشاید کتاب صبح
برخیز و باش منتظر فتح باب صبح
تا چون نسیم خرم و مشگین نفس شوی
زنهار پای سعی مکش از جناب صبح
در بامداد دیده ی مرغی بخواب نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.