ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست
فریاد ما ز جلوهٔ آن روی چون گلست
گویا ندارد از قد و زلف تو آگهی
مرغ چمن که شیفتهٔ سرو و سنبلست
گر دست فتنه سلسلهٔ هستیم گسست
سررشتهٔ حیات من آن جعد کاکلست
ماییم و ذکر حلقهٔ زنجیر زلف دوست
عشّاق را چه کار به دور تسلسلست
هر جلوهٔ تو موجب صد گونه حیرتست
در هر کرشمهٔ تو هزاران تأملست
روی تو کرد عرض تجمّل ز خط و خال
فرخنده آن جمال که اینش تجمّلست
روی تو دید و سوخت فغانی متاع صبر
منعش نمیکنم چه کند بیتحملست