بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست

فریاد ما ز جلوهٔ آن روی چون گلست

گویا ندارد از قد و زلف تو آگهی

مرغ چمن که شیفتهٔ سرو و سنبلست

گر دست فتنه سلسلهٔ هستیم گسست

سررشتهٔ حیات من آن جعد کاکلست

ماییم و ذکر حلقهٔ زنجیر زلف دوست

عشّاق را چه کار به دور تسلسلست

هر جلوهٔ تو موجب صد گونه حیرتست

در هر کرشمهٔ تو هزاران تأملست

روی تو کرد عرض تجمّل ز خط و خال

فرخنده آن جمال که اینش تجمّلست

روی تو دید و سوخت فغانی متاع صبر

منعش نمی‌کنم چه کند بی‌تحملست