گنجور

حاشیه‌گذاری‌های حسین ادهمی

حسین ادهمی


حسین ادهمی در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:

« تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم »

منظور حافظ از «جان سپردن»، مردن و فانی شدن نیست.بلکه منظور«جان به معشوق سپردن» است و جاری شدن و مانایی در او. 

چرا که به عقیده او: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»

 

حسین ادهمی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۷ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

عشق‌باز اکنون، که یار از دست رفت

باید بخش اول را با هم بخوانید. به این معنی که: تا فرصتی هست عشق بازی کن. چون یار دارد از دست می‌رود. 

 

حسین ادهمی در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۶ در پاسخ به رحمت الله ضیایی دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

مستان شراب را همراه با نُقل می‌نوشند.بنابراین نَقل در اینجا بی‌معناست. 

 

حسین ادهمی در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ رهی معیری » منظومه‌ها » گل یخ:

لطفا موارد زیر را اصلاح فرمایید:
بیت دوم :
بهدوش/غلط
به دوش⁦/درست
بیت پنجم:
دا آن فتنه انگیز/غلط
در آن فتنه انگیز/درست
بیت ششم:
بوستانیان /غلط
بوستانیان⁦/درست
بیت هشتم:
گل بخ /غلط
گل یخ⁦/درست
بیت نهم:
برک و بر⁦/غلط
برگ و بر⁦/درست
بیت دوازدهم:
اختر سیه فام/ غلط
اختر سیم فام/درست
....
چون سیم خار/غلط
چون سیم خام/ درست
بیت چهاردهم:
ز مستان/ غلط
زمستان/ درست
بیت پانزدهم:
گل بخ گر آورد بستان بهدست/ غلط
گل یخ گر آورد بستان به‌دست/ درست

 

حسین ادهمی در ‫۳ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به‌دست...
در این بیت حافظ با حالت کنایه رو به معشوق می‌گوید: من به واسطه داشتن تو جایگاهی همچون سلیمان یافتم. وجه تشابه‌مان هم این است که هر دو باد به‌دست داریم. اما سلیمان کجا(فرمانروای باد) و من کجا(بی چیز)
نظیر :«دانه فلفل سیاه و خال مَهرویان سیاه/ هر دو سوزاننده اما این کجا و آن کجا »

 

حسین ادهمی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

در خصوص بیت ششم
به نظر بنده باید «یارم» را «می‌توانم» معنا کنیم و به این شکل بخوانیم:
بی وفا،
یارم که پیراهن همی درم،
نه پوست
خطاب به معشوق می‌گوید: ای بی وفا، من توان این را دارم پیراهن خود را پاره کنم. پوست را که نمیتوانم.

 

حسین ادهمی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

بیت آخر، مصرع اول اشکال وزنی دارد.
(( مجلس یاران بی ناله سعدی خوش نیست))
از آنجا که از شیخ اجل چنین اشتباهی باید است؛
لطفا اگر از بین دوستان کسی صحیح آن را میداند اعلام کند

 

sunny dark_mode