با کاروان عشق تو چون همسفر شدم
پای هوا شکستم و ره را به سر شدم
بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب
چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم
دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو
تیغ جفا و تیر بلا را سپر شدم
بستم نظر ز ملک دو عالم به مسکنت
تا خاک راه مردم صاحب نظر شدم
در لوح سینه نقش غمت را نگاشتم
از سوز عشق و راز محبت خبر شدم
از بس که تیر غم به دلم جا گرفته است
سر تا قدم چو مرغ همه بال و پر شدم
این قسمتم ز خوان محبت نصیب شد
الهامی ار به رندی و مستی سمر شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و سفر معنوی خود میپردازد. او با عاشق شدن، تمام دنیای خود را تحت تأثیر قرار داده و حسی عمیق از درد و شوق را تجربه کرده است. با اشاره به نشانههای عشق و غم، شاعر بیان میکند که حتی از زیباییها و تعلقات دنیوی چشم پوشی کرده و به خاک بهار عشق دیگران پیوسته است. عشق او چنان عمیق است که دلی پر از درد و سوز ایجاد کرده و در نهایت به حالت مستی و رندی رسیده است.
هوش مصنوعی: وقتی به سفر عشق تو همراه دیگران شدم، در مسیر دلدادگی به قدری غرق شدم که دیگر نتوانستم بر اثر شوق و هیجان خودم را کنترل کنم و به سرانجام مطلوبی رسیدم.
هوش مصنوعی: بر روی کهربا با ناراحتی، عقیق خالصی را قرار دادم؛ مانند لعل، از عشق تو دلم خونین شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که دل و جانم را به زیبایی ابرو و چشم سیاه تو سپردم، مانند سپری در برابر تیرهای درد و ظلمت زندگی شدم.
هوش مصنوعی: چشم خود را از زیباییهای دنیا بستم و به فقر و تنگدستی پناه بردم تا به خاک پای کسانی که دارای بصیرت و دانش هستند، نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: در دل خود، درد و غم تو را به تصویر کشیدم و از شدت عشق و اسرار محبت، آگاه شدم.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که در دلم نشسته، به گونهای شدم که سر تا پایم همچون پرندهای که بال و پرش را گم کرده، احساس ناخوشی و محدودیت میکنم.
هوش مصنوعی: این قسمت از زندگیام از دریای عشق به من رسید و اگر به شادی و سرخوشی رو بیاورم، به من الهام میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
[...]
چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم
هر بار زنده باز به جانی دگر شدم
چون بازِ چشم دوخته بودم به دستِ شاه
خوش خوش به روشنایی او دیده ور شدم
از تنگنایِ هستیِ خود چون مجال نیست
[...]
ای شاهد سمنبر والا شب زفاف
(از در در آمدی و من از خود بدر شدم)
در انجمن ز شادی دستار و کفش نو
چندی بپای رفتم و چندی بسر شدم
پشمینه را فکنده و پوشیده ام کتان
[...]
از دیدنت همی نه ز خود بیخبر شدم
کز برق جلوه تو سراپا شرر شدم
از سوزن تعلق خود پا به رشته ام
گیرم که چون مسیح بر افلاک بر شدم
هر جا کمان ابروی تو ناوکی گشاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.