کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم
جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم
تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من
که به غیر درگهِ تو ، به دری گذر ندارم
تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم
تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم
تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی
که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم
چو ز شست برگشایی تو خدنگ غمزه جانا
دل خود نشانه سازم که جز این سپر ندارم
نظر از طریق پاکی به جمال نازنینان
بطلب ز پاک بینان که من آن نظر ندارم
به شب فراقت ای مه ز دعای صبحگاهی
همه تیر آهم اما به دلت اثر ندارم
قدر و قضا مرا خواست نشان تیر عشقت
نظر از قضا نپوشم حذر از قدر ندارم
طلبند خلقی الهامی اگر ز بحر گوهر
شدهام به بحر غم غرق و سر گهر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و دردناک شاعر است. او از شکستگی کمر و جگر خود به خاطر عشق میگوید، به طوری که حتی طاقت از دست داده و دردی شدید را تجربه میکند. شاعر از معشوق میخواهد که او را از درگاه خود نراند، زیرا هیچ امیدی جز نزدیکی به او ندارد. او از جدایی و غم خود سخن میگوید و تاکید میکند که جز عشق معشوق، چیزی در دل و جانش ندارد. شاعر اعتراف میکند که عواطفش با غم و اندوه آمیخته شده و احساس میکند در دریای غم غرق شده است. در نهایت، او به جستجو برای درک و ارتباط عمیقتری با معشوق خود اشاره میکند، در حالی که در تنهایی و دردهایش گرفتار است.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شکستنی کمرم شده است، ای محبوب. دیگر توان زیادی ندارم و از غم تو دلم چنان آشفتگی پیدا کرده که دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: مرا از در خود بیرون نکن، زیرا من کسی نیستم که گناهی کرده باشد. من غیر از در خانه تو، هیچ در دیگری برای ورود ندارم.
هوش مصنوعی: تو چرا از من میپرسی که دل من چه میخواهد، در حالی که خودم هم از دل خودم بیخبرم؟ و چه نیازی به توجّه به جان من داری، وقتی من از جان خودم فاصله گرفتهام؟
هوش مصنوعی: تو که تمام وجودت شیرینی و زیبایی است، چه میدانی که من به خاطر غم و اندوه چقدر درد میکشم و همچون نیای شدهام که صدایش غمانگیز است و از زندگی شیرینی ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با یک اشاره از خودت پرده برداری، عشق من به تو را به شیوهای نشان میدهم که هیچ سلاح دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: به زیباییهای دلانگیز و جذابان، با چشم پاک و بیآلایش بنگرید. کسانی که دارای بینش و دیدگاهی روشن هستند، میتوانند به درستی زیباییها را مشاهده کنند؛ اما من آن نگاه و بینش را ندارم.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو در شب، بر دل صبح دعا میکنم، ولی با وجود تمام غم و ناراحتیهایی که دارم، به دل تو هیچ تأثیری ندارم.
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا مقدر کرده که من نشان تیر عشقت را بپذیرم و از این سرنوشت نمیتوانم گریزی داشته باشم، چون قدرتی برای جلوگیری از آن ندارم.
هوش مصنوعی: مردم به دنبال الهام و نشانههایی هستند، اما من که از دریای وجودم به گوهر تبدیل شدهام، در دریای غم غرق شدهام و از ارزش واقعیام بیبهرهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی
من از او به جز جمالش طمعی دگر ندارم
کمر و کلاه عشقش به دو کون مر مرا بس
[...]
برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم
به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بیخودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم
غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس
[...]
زتو چون خبر بگیرم که زخود خبر ندارم
بکه بنگرم که جز تو بکسی نظر ندارم
بشب فراق چون شمع که بسوزد اشتیاقم
چکنم بشام وصلت که زخود خبر ندارم
من از این شکر دهانان همه عمر صبر کردم
[...]
به سرم فتاده شوری که ز خود خبر ندارم
برو از سر من ای سر که هوای سر ندارم
همه خون خورم که این غم به دلی دگر کند جا
به جز این غم ایمن الله که غم دگر ندارم
صنم شکر فروشم به دهان نهفته شکر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.