گنجور

 
ابن یمین

شبی خیال تو بر من بصد دلال گذشت

غلام خوابم از آنشب که آنخیال گذشت

بر آمد از تتق غیب چون غزاله ز میغ

بمن نمود رخ از دور و چون غزال گذشت

چنان نمود مرا در نظر ز غایت لطف

که پیش تشنه تو گوئی مگر زلال گذشت

بخاک پای تو کاندر صفت نمیآید

که بر سرم زغم هجر تو چه حال گذشت

شب فراق تو با روز حشر می مانست

کز امتداد ز پنجه هزار سال گذشت

امید هست که نقصان پذیردم غم دل

بدان دلیل که از غایت کمال گذشت

پیام دادم و گفتم ز رنج فرقت تو

به لاغری تن زار من از هلال گذشت

ازین سپس نتواند کشید ابن یمن

بلای عشق تو کز حد اعتدال گذشت

جواب داد که بانگ نماز در باقی

نرفت اگر چه که دیریست تا بلال گذشت

 
 
 
اهلی شیرازی

شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت

شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت

مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل

که عمر من همه دور از تو در ملال گذشت

خبر نداشتم از بیخودی که چون رفتی

[...]

عرفی

گذشت و بر من عاجز ببین چه حال گذشت

که شاهباز به کبک شکسته بال گذشت

ز غمگساریم ای دوستان بیاسایید

که دردها ز فسون کارها ز حال گذشت

ملال عالمیان دم به دم دگرگون است

[...]

صائب تبریزی

ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت

که روز من به شتاب شب وصال گذشت

درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم

که نوبهار و خزانم به زیر بال گذشت

گرفت دامن من چون گلاب، گریه تلخ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

سحر به سوی چمن یار چون شمال گذشت

ز لطف جلوه اش آب از سر نهال گذشت

مدار مجلس افتادگان به او افتاد

ستم به جام جم از ساغر سفال گذشت

چنان نمود محبت به من صف آرایی

[...]

اسیر شهرستانی

دمی که مست حیا از من آن غزال گذشت

ز رشک دیده چه گویم به دل چه حال گذشت

به گلشنی که درآید به جلوه نخل قدش

چو ابر از سر سرو، آب انفعال گذشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه