ای از تو هزار فتنه بر پای
بنشین و قبای بسته بگشای
از آینه دل سیاهم
زنگی که ز هجر تست بزدای
تا سبزه دمید بر گل تر
تا برگ بنفشه شد سمن سای
چون از لب تو سخن سرایم
طوطی نبود چو من شکر خای
ای دل چو هوای دلبرت هست
زین پس بر ما عفاف منمای
زیرا که بر خرد محال است
مستوری و عاشقی بیکجای
با عشق مزن دم صبوری
خورشید فلک بگل میندای
چون ابن یمین ز خود برون آی
بر تارک نام و ننگ نه پای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اسرافیلت فتاده در پای
هم نیم رهت بمانده برجای
چون گشت رخ چمن دل آرای
وقت است به عیش کن دلا، رای
بفزود جمال باغ، در ده
آن انده کاه شادی افزای
آراسته شد ز گل در و دشت
[...]
ای بار خدای عالم آرای
بر بنده پیر خود ببخشای
گر هیچ به کویِ ما کنی رای
بر خانه ی چشم ما فرود آی
گرچه نبود چو من گدا را
در خوردِ نزولِ پادشا جای
زان روی که خانه خانه ی تست
[...]
بازار جهت گذاشت بر جای
بنهاد به نطع بی جهت پای
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.