ای جان و جهانرا ز رخت نور و نوائی
وی بر در حسنت شه سیاره گدائی
مهرت نرسد جز بدل پاک که چون صبح
آید نفس او ز سر صدق و صفائی
نقش رخت ایماه که بستست که هرگز
نگشاد بزیبائی آن چهره گشائی
بادی که ز چین سر زلفین تو خیزد
همچون دم عیسی بود اعجاز نمائی
نایافته طوطی بلب چشمه کوثر
چون سرو سهی قامت تو نشو و نمائی
با اشک من و آه دلم باش که نبود
سازنده تر و خوشتر ازین آب و هوائی
مائیم و دلی آینه کردار کزو نیست
جز صیقل الطاف خوشت زنگ ز دائی
در دیده کشم سرمه صفت خاک درت را
زیرا که نشانیست برو از کف پائی
جانی و جهان هیچ عجب نیست گرت نیست
چون جان و جهان با من دلخسته وفائی
هم بگذرداین ظلمت شبهای فراقت
هم سر زند از روز وصال تو ضیائی
تا چشم توان داشت ز اقبال تو دردی
هرگز نکند ابن یمین میل دوائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.