گنجور

 
حکیم نزاری

گر هیچ به کویِ ما کنی رای

بر خانه ی چشم ما فرود آی

گرچه نبود چو من گدا را

در خوردِ نزولِ پادشا جای

زان روی که خانه خانه ی تست

زنهار مضایقت مفرمای

تا پیش کشی کنیم حالی

از حقّه ی دیده ی گهرزای

پروای کسی دگر ندارم

از توبه خودم کدام پروای

دریاب که شد ز دست کارم

آخر گذری کن از سرِ پای

ای سرو روان به موسم گل

روزی به طوافِ باغ ما آی

هم بلبل را چو من در آشوب

هم باغ به روی خود بیارای

گو باد نزاری و به زاری

آیا بود این سعادتم وای

 
 
 
اثیر اخسیکتی

چون گشت رخ چمن دل آرای

وقت است به عیش کن دلا، رای

بفزود جمال باغ، در ده

آن انده کاه شادی افزای

آراسته شد ز گل در و دشت

[...]

سعدی

ای بارخدای عالم آرای

بر بندهٔ پیرِ خود ببخشای

ابن یمین

ای از تو هزار فتنه بر پای

بنشین و قبای بسته بگشای

از آینه دل سیاهم

زنگی که ز هجر تست بزدای

تا سبزه دمید بر گل تر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه