گنجور

 
ابن یمین

پری رخا نکنی هیچ سوی بنده نگاه

چه کرده ام چه خطا شد بگو که چیست گناه

منم که دعوی عشق تو میکنم همه عمر

بسست سرخی و زردی اشک و چهره گواه

شکر که طوطی جانرا غذا دهد لب تست

زهی حلاوت لب لا اله الا الله

بخاک پای عزیزت که خضر را ماند

بر آب چشمه حیوانت رسته مهر گیاه

سفید شد همه کس را که حال ابن یمین

ز دست جور تو مانند خال تست سیاه

ز دست جور تو مسکین دلم پناهی خواست

بر آستان خودش شاه عهد داد پناه

سر ملوک جهان پادشه طغایتمور

که در پناه خدا باد با جلالت و جاه

 
sunny dark_mode