ای ماه آسمان لطافت جمال تو
ترسم همیشه بر تو ز عین الکمال تو
همچون سواد چشم و سوید ای دل مرا
نور و سرور دیده و دل داد خال تو
از بسکه با تو راست دلم گر چه کج بود
محراب سازم ابروی همچون هلال تو
جان و جهان ز بهر وصال تو بایدم
چه جان و چه جهان چو نباشد وصال تو
روزی مرا برابر سالی بشب رسد
در آرزوی طلعت فرخنده فال تو
وقت زوال اگر چه بلندست آفتاب
ای آفتاب حسن مبادا زوال تو
ابن یمین بطره و خال معنبرش
میده نشان آنکه بپرسد ز حال تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، زیبایی و لطافت معشوقهاش را ستایش میکند و به احساسات عمیق خود نسبت به او میپردازد. او از عشق و آرزوی وصال سخن میگوید و تأکید میکند که جان و جهانش تنها برای رسیدن به معشوق ارزش دارد. شاعر همچنین نگرانی خود را از زوال زیبایی و لحظات خوش زندگی ابراز میکند و امیدوار است که این زیبایی همیشگی باشد. در نهایت، او به رمز و راز عشق اشاره میکند و خواهان بیان حال معشوق است.
هوش مصنوعی: ای ماه، زیبایی و لطافت صورت تو مانند آسمان است. میترسم که زیبایی بینظیر و کامل تو همیشه در نزد من باشد و درخشش آن را ببینم.
هوش مصنوعی: ای دل، خال تو مانند رنگ سیاه چشم من است، که نور و شادی زندگیام را به من بخشیده.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و صداقتی که با تو دارم، حتی اگر دل به سمت دیگری باشد، برای تو همچون هلال ماه، جایی خاص و مقدس ایجاد میکنم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به تو، باید جان و جهان را فدای تو کنم. چه فایدهای دارد جان و جهان، اگر به وصالت نرسم؟
هوش مصنوعی: روزی به اندازه یک سال زمان میگذرد تا من در انتظار چهره خوششانسی تو بمانم.
هوش مصنوعی: هرچند که شب هنگام خورشید در آسمان به نظر بلندتر میرسد، ای خورشید زیبایی، امیدوارم که زوال تو هرگز فرا نرسد.
هوش مصنوعی: ابن یمین با زیبایی و نشانهای که بر روی خال خود دارد، نشان میدهد که شخصی در حال پرسش درباره وضعیت تو است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آراسته است روی جمال از جمال تو
بر بسته باد چشم کمال از جلال تو
ای دیده من جمال خود اندر جمال تو
آیینه گشتهام همه بهر خیال تو
و این طرفهتر که چشم نخسپد ز شوق تو
گرمابه رفته هر سحری از وصال تو
خاتون خاطرم که بزاید به هر دمی
[...]
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کـاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
[...]
زینسان که خو گرفت دلم با وصال تو
وای من آن زمان که نبینم جمال تو
مردم ز فرقت تو کجا رفت آنکه من
هر لحظه دیدمی رخ فرخنده فال تو
بینم جهان به روی تو روی تو گوییا
[...]
تا جان ماست مونس خیل خیال تو
بودم همیشه مست شراب وصال تو
کردیم پاک آینه دل ز زنگ غیر
تا رو در آینه بنماید جمال تو
رخسار تو بحسن و جمالست بی نظیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.