گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

عشق تو گر ضلال دل ماست گر رشاد

ما را توئی ز هر دو جهان غایت مراد

ما عشق تو بمبدء فطرت گزیده ایم

و ز بهر روح ساخته زو توشه معاد

گر مکر دشمن از تو جدا میکند مرا

لاتنقص المحبه بالهجر و البعاد

دور از جمالت آتش هجر ار بسوزدم

گیرد هوای کوی تو هر ذره از رماد

محسوب در شمار ولیکن نه آشکار

نقش دهان تنگ تو چون فارد و ز باد

چون نو عروس فکر تو آید بجلوه گاه

آنلحظه یا ز غایت اخلاص یا ز داد

رحمی کن ای نگار که در کشتزار عمر

جز کشت خویش ندروی اندر گه حصاد

ای دل رضای دوست گرت دست میدهد

از دشمنان چه باک که باشند با عناد

ابن یمین بپای تو خواهد فکند سر

کر ذال کرد قافیه و هر چه باد باد

 
 
 
کسایی

نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند

بر چشمکان آن صنم خَلُّخی‌نژاد

گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران

انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد

فرخی سیستانی

از باغ باد بوی گل آورد بامداد

وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد

گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من

آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد

خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود

[...]

ازرقی هروی

یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد

دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد

از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی

برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد

یا روزگار کینه کش از مرد دانشست

[...]

قطران تبریزی

تا آفریدگار مرا رای و هوش داد

بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد

آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت

این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد

گر باز روزگار مساعد شود مرا

[...]

لبیبی

غلبه فروش خواجه که ما را گرفت باد

بنگر که داروش ز چه فرمود اوستاد

گفتا که پنجپایک و غوک و مکل بکوب

در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه