عاشقان تا ز کمند غم عشقت نرهند
دل محنت زده بر جان بلاکش ننهند
بیدلانی که گرفتار خم زلف تو اند
تا قیامت ز پریشانی و سودا نرهند
بندگانی که کنند ار کرمت آزادی
هر یک از راه شرف غیرت صد پادشهند
نظرم بر مه و مهرست شب و روز و لیک
مه و مهر تو که در سایه زیر کلهند
من چو یعقوبم و جان و دل من یوسف وار
در چه سیب زنخدان تو دائم به چهند
لعل دربار ترا خاصیت کاهرباست
ورنه عشاق چرا در طلبش همچو کهند
نرم و آهسته بما بر گذرای سرو روان
که بزیر قدمت شیفتگان خاک رهند
من از آنچشمه حیوان و خط سبز وشت
صنع حق بینم و قومی ز پی آب و کهند
گفتمش از تو مرا بوس و کناری هوس است
گفت نشنیده ئی آخر دو بیک کس ندهند
هوشدار ابن یمین فتنه دور قمر اند
آندو جادو که بعینه دو بلای سیهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رزبان گفت که این لعبتکان بیگنهند
هیچ شک نیست که از نسبت خورشید و مهند
از سوی ناف و ز پشت دو گرانمایه شهند
عیبشان نیست اگر مادرکانشان سیهند
هر عوانی که درین بزمگه شر و فساد
تار صد حیله به هر لحظه ازو ساز دهند
به ازان نیست که در موج فنا غوطه خورد
تا وی از خلق خود و خلق ز وی باز رهند
با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند
دست دادند که دستی بدل ما ننهند
دل و جان، از دو نگه میبری و دلشدگان
یک نگه دیده و در حسرت دیگر نگهند
رسته از زاری ایشان ز جفایت خلقی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.