عاشقان چون عزم رفتن سوی دلبر کرده اند
در طریق عشق پا از تارک سر کرده اند
بر رخ چون آتش جانان سپند جان خویش
تا بسوزد از دل پر درد مجمر کرده اند
بی بصارت بوده اند آنها که رویش دیده اند
پس بخوبی ماهرا با او برابر کرده اند
نور محض است او و دانی چیست مه ظلمانیی
کز فروغ آفتابش رخ منور کرده اند
صبح صادق جامه از غم تا بدامن چاک زد
زانکه حسنش مطلع خورشید خاور کرده اند
از دو زلف مشکبارش یک گره بگشاده اند
چار سوی و شش جهه از وی معطر کرده اند
غنچه خود را با دهانش عبده گفت و فداه
از خوشی آن دهان او پر از زر کرده اند
ناصحان گویند ازو دوری کن اما چون کنم
چون بدیوان قضا کارم مقرر کرده اند
صحبت جانان گزین ابن یمین نه جان خویش
گر میان جان و جانانت مخیر کرده اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای مسلمانان خلایق حال دیگر کردهاند
از سر بیحرمتی معروف منکر کردهاند
در سماع و پند اندر دین آیات حق
چشم عبرت کور و گوش زیرکی کر کردهاند
کار و جاه سروران شرع در پای اوفتاد
[...]
آزر و مانی که صورتهای دلبر کرده اند
نی رخ چون ماه و نی زلف چو عنبر کرده اند
عنبرین گیسوی و مه دیدار آن دلبر مرا
بی نیاز از صورت مانی و آزر کرده اند
نرگسش چشم است و سروش قد و خوبان نام او
[...]
کنیتت مرغان طوبی صد ره از بر کردهاند
مدحتت کروبیان عرش دفتر کردهاند
فهم و همت مشکلات راه دین پیودهاند
دست و طبعت سیم و زر را خاک بر سر کردهاند
قدرتت را شرح در فصل سلاسل خواندهاند
[...]
پیش ازین کاین چارطاق هفت منظر کردهاند
وز فروغ مهر عالم را منوّر کردهاند
پیش از آن کانواع موجودات در صبح وجود
سر ز بالین کمین گاه عدم بر کردهاند
محضر فرماندهی بر نام خسرو بستهاند
[...]
اهل نطق از گریه شست وشوی دفتر کردهاند
رخت بخت خود بدان آب سیه تر کردهاند
سوخته اهل سخن اوراق و کلک و هر چه هست
کرده پس خاکسترش در مشت و بر سر کردهاند
برق کز دل جسته تا عالم بسوزد هم ز راه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.