بس که یاد آن لب و دندان چون دُر میکنم
دامن از اشک چو مروارید تر پُر میکنم
سالها سودای ابروی تو در سر داشتم
بار دیگر آن خیال کج تصور میکنم
از وجودم تا عدم مویی نماند در میان
در میانه چون به باریکی تفکُّر میکنم
باد را مگذار بر زلفت وزیدن زانکه گر
در سر زلف تو پیچد من تغیُّر میکنم
گر دهی فخرم به مقدار سگان کوی خویش
من بدین مقدار بسیاری تفاخُر میکنم
تا شود پروانه شمع رخت ابن حسام
روی سوی روشنایی چون سمندُر میکنم
جبرئیل از منتهای سدره آمین میکند
چون دعای شاه عادل بایسنقر میکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به یادآوری عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر با اشاره به لب و دندان معشوق و اشکهایی که از عشق او میریزد، اندوه و شوق خود را بیان میکند. او سالها به خیال ابروی معشوق فکر کرده و اکنون دوباره آن را تصور میکند. شاعر به طور مجازی از موجودیت خود تا عدم صحبت میکند و در میان این تفکر به باریکی میرسد. او همچنین به زلف معشوق اشاره میکند و میگوید که باد نباید بر زلف او بوزد، چون ممکن است تغییراتی در او ایجاد کند. شاعر به تفاخر خود در مقایسه با دیگران اشاره میکند و در پایان به حالت روحانی و دعای خود برای روشنایی و عشق میپردازد، که با حضور جبرییل و دعای شاه عادل درهم آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: من آنقدر به یاد آن لبها و دندانهای زیبا فکر میکنم که دامنم از اشکهایم پر میشود و این اشکها مانند مروارید درخشان هستند.
هوش مصنوعی: سالها در آرزوی ابروی تو بودم، اما حالا دوباره آن تصور نادرست را در ذهنم میپرورانم.
هوش مصنوعی: وجود من و عدم مطلق فاصلهای ندارند و به قدری این فاصله باریک است که تنها به اندازه یک مو باقی نمانده است، زیرا هر بار که به عمیقتر شدن در فکر و اندیشه میپردازم، این فاصله به نظر کمتر و کمتر میرسد.
هوش مصنوعی: باد را نذار به گیسوانت وزیدن، چون اگر به گیسوانت برسد، من دچار تغییر و دگردیسی میشوم.
هوش مصنوعی: اگر به من بگویی که به اندازهی سگهای محلهات به خود ببال، من هم به همین اندازه به خود میبالم و افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: برای اینکه پروانهای شوم در نزدیکی شمع زیبایی تو، به سمت روشنی میروم، مانند سمندری که به آب میزند.
هوش مصنوعی: جبرئیل در بالاترین نقطه سدره، به دعاهای کسی که در مقام شاه عادل است، پاسخ میدهد و به او آمین میگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که شبها دور ازان گل خاک بر سر میکنم
همچو سبزه صبحدم از خاک سر بر میکنم
در چمن میافتم از شوق رخش در پای گل
دامن گل را ز خوناب جگر تر میکنم
چون نمیبینم قدش را در چمن بر یاد او
[...]
چون دف تر ناله از بیداد کمتر میکنم
میکشم جور و تغافل در برابر میکنم
سرنوشتم گر شهادت نیست در کویت چرا
بوی خون میآید از خاکی که بر سر میکنم
بس که هردم میرسد فوج بلایی بر سرم
[...]
در ریاضِ آفرینش صد دل بیبرگ را
با تهیدستی رعایت چون صنوبر میکنم
بر دل من کلفتی از درد و داغ عشق نیست
بستر و بالین ز آتش چون سمندر میکنم
خوار میگردند دنیا دوستان در چشم من
[...]
در وفا، انکار آن شوخ ستمگر می کنم
آنچه از بی رحمی اش گویند، باور می کنم
چرخ می خندد ز روی شادمانی تا سحر
شام غم چون گریه از بیداد اختر می کنم
دل تسلی نیست در ماتمسرای فوت وقت
[...]
شمعسان چشمی کز اشک آتشین تر میکنم
گردن مینا به دستم می به ساغر میکنم
شعلهها را سیر خاکستر عروجی دیگر است
جمله پروازم اگر سر در ته پر میکنم
گر بخوانم قصهٔ عیش تهی از خود شدن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.