عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند
تا کماهی سر عشق و عاشقی آموختند
آن زمان کز بهر هر کس خلعتی تعیین شد
برقد من جامه رندی از آن دم دوختند
سوخت یاد غیر و یادت مونس جانم بماند
در دلم تا آتش عشق ترا افروختند
چون ز زیر ابر عزت گشت تابان مهر ذات
در شعاع پرتوش ذرات عالم سوختند
چون اسیری پاکبازان برسر بازار عشق
هر دو عالم را بنقد وصل او بفروختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به عشق و دلدادگی اشاره دارد. عاشقان در آتش عشق معشوق خود سوختند و از این طریق به حقیقت عشق و عاشقی رسیدند. هنگامی که برای هر کس لباسی مشخص تعیین شد، برای عاشق نیز جامهای از رندی دوختند. یاد غیر را فراموش کردند و تنها یاد محبوب در دلشان ماند. وقتی نور عشق خداوند درخشید، همه ذرات عالم تحت تاثیر آن قرار گرفتند. همچنین، این اشعار به قیمت عشق و اتصال به معشوق اشاره میکند و اینکه عشق را با تمام وجود فروختند.
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر عشق تو خود را در آتش عشق سوزاندند و از این راه مسائل عشق و عاشقی را یاد گرفتند.
هوش مصنوعی: زمانی که برای هر کسی لباس و جایگاهی مشخص شد، در آن لحظه برای من نیز لباسی از رندی و آزادی تهیه کردند.
هوش مصنوعی: عشق به غیر تو در دل من خاموش شد، ولی یاد تو همیشه در قلبم میماند تا آتش عشق تو را روشن کند.
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید وجود در پس ابر عزت نمایان شد، پرتوهایش به قدری درخشان بود که ذرات جهان به قدری تحت تاثیر قرار گرفتند که گویی سوختند.
هوش مصنوعی: در بازار عشق، اسیران دل به عشق و وفاداری خود توجه دارند و برای رسیدن به معشوق، همه چیز را به قیمت وصل او در اختیار میگذارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از شعاع تیغ هر ساعت جهانی سوختند
وز تف شمشیر هر دم آتشی افروختند
قبة الاسلام را هم عزت اسلام را
بی تهاون روز می کندند و شب میسوختند
می بریدند از سر شمشیر حلق یکدگر
[...]
هر کرا این عشقبازی در ازل آموختند
تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند
همچو بازش از دو عالم دیدهها بردوختند
پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز
[...]
آتشی از عشق او در بزم ما افروختند
عود جانان ، عاشقان در مجمر دل سوختند
پیر رندانیم و سرمستیم در کوی مغان
نوجوانان جهان رندی ز ما آموختند
وصله ای از خرقهٔ پشمینهٔ ما یافتند
[...]
گر حسین تشنه لب را جان ز محنت سوختند
ماند ازو شمعی که صد عالم چراغ افروختند
می پرستان چهره ها از تاب می افروختند
بهر روز حشر، رنگ خجلتی اندوختند
در مآل خویش، یکدم فکر نتوانند کرد
بسکه میخواران دماغ از آتش می سوختند
دامن دل را، بگل میخ خیال سیم و زر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.