سالکی کوبی خبر از خویش نیست
در طریقت پیش ما درویش نیست
هیچ مستی نیست بی رنج خمار
هیچ نوشی در جهان بی نیش نیست
من که از می خوردنم شه آگه است
پس ز شیخ وشحنه ام تشویش نیست
احولی کم کن صنم را باصمد
درمیان موئی تفاوت بیش نیست
نیست جز دلبر پرستی کار عشق
عاشقان راکفر ودین درکیش نیست
درد اگر آید ز دلبر درد نیست
ریش اگر باشد ز جانان ریش نیست
کی بلنداقبال گردد کس چومن
گر به چنگ گرگ غم چون میش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه او همرنگ یار خویش نیست
عشق او جز رنگ و بویی بیش نیست
عاشقان را جست و جو از خویش نیست
در جهان جوینده جز او بیش نیست
این جهان و آن جهان یک گوهر است
در حقیقت کفر و دین و کیش نیست
ای دمت عیسی دم از دوری مزن
[...]
در فراقت جز غمم کس پیش نیست
وز وجودم جز خیالی بیش نیست
خاطرم ریش است در هجران تو
مشکل آن کم جز نمک بر ریش نیست
پادشاه صورت و معنی تویی
[...]
عاشقان را جنبشی از خویش نیست
از دو سو یک میل باشد بیش نیست
بنده آن باشد که بند خویش نیست
جز رضای خواجه اش در پیش نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.