بارم اندر کوی یارم درگل است
درگل است ار بارم اندر منزل است
دادن جان باشد آسان درغمش
زندگانی بی وجودش مشکل است
شمع را می بینم امشب بر سر است
از غم یار آنچه ما را در دل است
در خیال زلف چون زنجیر او
هر که مجنون کرده خود را عاقل است
نیست خاکی کز غمش بر سر کنم
هر کجا خاکی است از اشکم گل است
کس نپردازد به عقل از عشق دوست
آب تا باشد تیمم باطل است
ای بت سیمین بدن سنگین دلت
تا کی از حال دل ما غافل است
جورکم کن با بلنداقبال کو
مدح گوی پادشاه عادل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر عشقت مشکلی بس مشکل است
حیرت جان است و سودای دل است
عقل تا بوی می عشق تو یافت
دایما دیوانهای لایعقل است
بر امید روی تو در کوی تو
[...]
ترجمانی هرچه ما را در دل است
دستگیری هر که پایش در گل است
رنگی از حسن تو در روی گل است
وز لب لعلت خیالی در مل است
از خیال نرگس جادوی تو
در چمن ها چشم نرگس بر گل است
از نسیم صبح کی بیرون رود
[...]
عقل چون زائل شود خود غافل است
کی شناسد مر تو را این مشکل است
آن کرم خاصه که حکمش شامل است
وان وجود پادشاه عادل است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.