گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری

بیا که راحت روحی ومایه سوری

ز آدمی چو توحاشا که دروجود آید

فرشته ای وز نوری پری ویا حوری

چنانکه جان به تن و دل به بر بود مستور

میان جان ودل من مدام مستوری

تورا چه حاجت کافور و مشک ازعطار

که خودبهزلف چومشک وبه رخ چو کافوری

رسد اگر به لبت شهد شورخواهد شد

به شهد آن نمکین لب ز بسکه پرشوری

عجب نه کآب دهان توانگبین باشد

چرا که ازمژه مانند نیش زنبوری

محال عقل بودجمع نور با ظلمت

ز زلف وچهره توچون جمع ظلمت ونوری

کنم ز مرمر وبلور بستر وبالین

به سینه ز آنکه چومرمر به ساق بلوری

دل ار بگفت تورا تا مرا کشی از هجر

بکن فدای توگردم بدآنچه مأموری

مرا هلاک کن از درد هجر وباک مدار

به حکمآنکه چومأمور بوده معذوری

شدم به عشق تومشهور چون بلنداقبال

بدان صفت که تودر حسن روی مشهوری

 
 
 
اثیر اخسیکتی

سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک

به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری

دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است

به پیش امر تو تن در دهد به مأموری

سواد طره توقیع تو بر آتش رشک

[...]

مولانا

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری

بیا به دعوت شیرین ما چه می‌شوری

حیات موج زنان گشته اندر این مجلس

خدای ناصر و هر سو شراب منصوری

به دست طره خوبان به جای دسته گل

[...]

سعدی

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری

از آن به قوت بازوی خویش مغروری

گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد

میسرت نشود عاشقی و مستوری

بهشت روی من آن لعبت پری رخسار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری

اگر وصال میسّر شود پس از دوری

سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق

خراب‌کرده عشق و امیدِ معموری

بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری

اگر به صورت زیبای خویش مغروری

دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟

به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری

به بلبلان برسانید تا نفس نزنید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه