مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری
بیا که راحت روحی ومایه سوری
ز آدمی چو توحاشا که دروجود آید
فرشته ای وز نوری پری ویا حوری
چنانکه جان به تن و دل به بر بود مستور
میان جان ودل من مدام مستوری
تورا چه حاجت کافور و مشک ازعطار
که خودبهزلف چومشک وبه رخ چو کافوری
رسد اگر به لبت شهد شورخواهد شد
به شهد آن نمکین لب ز بسکه پرشوری
عجب نه کآب دهان توانگبین باشد
چرا که ازمژه مانند نیش زنبوری
محال عقل بودجمع نور با ظلمت
ز زلف وچهره توچون جمع ظلمت ونوری
کنم ز مرمر وبلور بستر وبالین
به سینه ز آنکه چومرمر به ساق بلوری
دل ار بگفت تورا تا مرا کشی از هجر
بکن فدای توگردم بدآنچه مأموری
مرا هلاک کن از درد هجر وباک مدار
به حکمآنکه چومأمور بوده معذوری
شدم به عشق تومشهور چون بلنداقبال
بدان صفت که تودر حسن روی مشهوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و دوری معشوق از شاعر است. شاعر از معشوق درخواست میکند که به او نزدیک شود و میگوید دوری از او برایش سخت و غیرقابل تحمل است. او جمال و زیبایی معشوق را توصیف میکند و به ویژگیهای خاص او اشاره میکند، از جمله اینکه معشوق خود همانند کافور و مشک است و نیازی به عطرها ندارد. شاعر در نهایت میگوید که عشقش نسبت به معشوق او را مشهور کرده و دردهای فراق را به راحتی تحمل میکند، هرچند از آن میخواهد او را از این درد نجات دهد. احساسات عمیق و اشتیاق بیپایان او نسبت به معشوق در این اشعار جاری است.
هوش مصنوعی: اگر تو جان من هستی، پس چرا از من دوری؟ بیا که حضور تو به من آرامش میدهد و مایه شادیام است.
هوش مصنوعی: از وجود انسانهایی چون تو دوری کن، که فرشتهای از نور یا پری و یا حوری در وجودشان نمیتواند وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: مانند اینکه جان در تن و دل در آغوش است، همیشه میان جان و دل من نوعی پنهانکاری وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو به چه چیزی نیاز داری که عطار کافور و مشک بیاورد، وقتی که موی تو مانند مشک و چهرهات مانند کافور است؟
هوش مصنوعی: اگر لبانت طعم شیرینی را بچشند، شور و شوقی عمیق در وجودت ایجاد خواهد شد به خاطر آن که این طعم شیرین، لبانت را از شدت احساسات پر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: عجب نیست که آب دهان شیرین باشد، زیرا که از مژهها مانند نیش زنبور چکه میکند.
هوش مصنوعی: ترکیب نور و تاریکی در چهره و موی تو غیرممکن است، همانطور که کنار هم قرار گرفتن ظلمت و روشنی ناممکن است.
هوش مصنوعی: من برای بستر و بالین خود از مرمر و بلور استفاده میکنم، زیرا به مانند مرمر، دل من نیز در آغوش یک ساق بلوری قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر دل به تو بگوید و تو مرا به خاطر جدایی بکشی، من آمادهام که فدای تو شوم برای هر چیزی که میخواهی.
هوش مصنوعی: من را از غم و درد جدایی بکش، زیرا که من در این حال معذورم و نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، من نیز مشهور شدهام، مانند کسی که در خوشبختی و شایستگی نامآور است، چرا که تو با زیباییات معروف و شناخته شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک
به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری
دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است
به پیش امر تو تن در دهد به مأموری
سواد طره توقیع تو بر آتش رشک
[...]
بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
بیا به دعوت شیرین ما چه میشوری
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری
به دست طره خوبان به جای دسته گل
[...]
تو در کمند نیفتادهای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
[...]
خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری
اگر وصال میسّر شود پس از دوری
سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق
خرابکرده عشق و امیدِ معموری
بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد
[...]
بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری
اگر به صورت زیبای خویش مغروری
دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟
به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری
به بلبلان برسانید تا نفس نزنید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.