زنی از غمزه ای شوخ ار به نیشکر شکرخندی
کشدمانند نی افغان به آهنگی زهر بندی
مگر کردی اسیر سرو قد خویش قمری را
که چون من بردل او را هم به گردن هشته ای بندی
نکورویا گرت بیم ازگزند چشم بد نبود
چرا برآتش رخ هشته ای از خال اسپندی
من از آندم که دیدم زلف چون زنار بر دوشت
کشیدم ناله چون ناقوس وترسا گشته ام چندی
سزدای نوجوان از حسن خود گر بر جهان نازی
که دهر پیرمانندت نزائیده است فرزندی
کشم بار غمت را همچوکاهی با تن لاغر
بلی مشتاق را چون کاهی آید کوه الوندی
کسی همچون بلنداقبال اندر عاشقی نبود
تورا از حسن اگرباشد به عالم مثل ومانندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوقهاش سخن میگوید و احساسات عمیق و غمانگیز خود را بیان میکند. او به شوخی و جذابیت معشوقهاش اشاره کرده و میگوید که مانند نیافغانی به دلتنگی و غم عذاب میکشد. شاعر به زیباییهای او و تأثیر آن بر خود میپردازد و به نوعی حسرت و دلتنگی را در کنار ستایش از زلف و چهرهی او بیان میکند. او همچنین به این موضوع اشاره دارد که عشق او مانند بار سنگینی بر دوش اوست و هیچکس مانند او در عشق با این شدت وجود ندارد. در نهایت، شاعر از قدرت زیبایی و محبوبیت معشوق یاد میکند و او را بینظیر میداند.
هوش مصنوعی: اگر زنی با ناز و غمزهای پر از شوخی به من لبخند بزند، مانند نیای که با صدای خود زهر را از دل آهن میکشد، میتوانم عشق و شیرینی را در آن لحظه احساس کنم.
هوش مصنوعی: آیا طول قامت زیبایت، قمری را که دلش به تو بسته، به بند کشیده است؟ او نیز مانند من، بر دلش زنجیری از عشق تو دارد.
هوش مصنوعی: اگر از آسیب چشم بد نگران نبودی، چرا بر آتش رخ خود نشستهای، در حالی که اثر زیبایی تو مانند خال اسپند است؟
هوش مصنوعی: از زمانی که دیدم زلف تو مانند پیراهنی بر شانههایت افتاده، نالهام شبیه ناقوس شده و حالتی مانند ترس را در من به وجود آورده است. مدتی است که چنین حالتی دارم.
هوش مصنوعی: شایسته است که جوانی از زیباییهای خود به دنیا بنازد، چرا که زمانه مانند او را هنوز به دنیا نیاورده است.
هوش مصنوعی: من بار سنگین غم تو را مانند کاه بر دوش میکشم، در حالی که تنم لاغر است. اما برای من عاشق، این بار همچون کوه الوندی است که باوجود سنگینی، عاشقانه تحملش میکنم.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازهی تو در عشق و دلدادگی پرآوازه و خوشنام نیست، اگر در زیبایی شبیه تو در دنیا وجود داشته باشد، قابل مقایسه با تو نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن پس کاین جهان را آزمودی گر خردمندی
در این پر گرد و ناخوش جای دل خیره چرا بندی؟
به بیماری از این جای سپنجی چون شوی بیرون
مخور تیمار چندینی نه بنیادش تو افگندی
یکی فرزند خواره پیسه گربه است، ای پسر، گیتی
[...]
خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی
کند پیوند با بخت آنکه تو با او بپیوندی
خداوندا به تو نازد به هر جائی خداوندی
یکی را حنظل و زهری یکی را شکّر و قندی
موالی را همه پندی معادی را همه بندی
[...]
اگر بیمن خوشی یارا به صد دامم چه میبندی
وگر ما را همیخواهی چرا تندی نمیخندی
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
[...]
نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی
غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی
بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید
[...]
گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی
پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی
جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم
که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی
گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.