در دلم عشق آتشی افروخته
کارزوهای دلم را سوخته
گوئی استاد ازل جز جور و کین
یار را درس دگر ناموخته
چشم من آخر تلف کرد از غمش
در دلم خون هر چه بود اندوخته
کم ملامت کن که پیر می فروش
می خرد جان ها می ار بفروخته
گربلند اقبال بر کس ننگرد
چشم دل از ما سوی الله دوخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
محترم قاضی سدید ای خلق را
رای و تدبیر صواب آموخته
در میان کار بوده سالها
هم دریده شغلها هم دوخته
وام داری دارم از سرمای دی
[...]
روز از بسطش سپید افروخته
شب ز قبضش در سیاهی سوخته
هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته
آتش شوقت جهانی سوخته
بی تو شمع هیچکس نفروخته
عشق او خوش آتشی افروخته
غیرت او غیر او را سوخته
عشقبازی کار آتش بازی است
او چنین کاری به ما آموخته
گنج او در کنج دل ما یافتیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.