چومریخی ز خون چون ماهی از رو
چوتیر از قامتی چون قوس از ابرو
منجم چهر و ززلفت را مگر دید
که گوید ماه باشد در ترازو
نیارد ازختن کس مشک در فارس
که داری صد ختن در چین گیسو
دلم درچنگ زلفت شد گرفتار
چو اندرچنگل شهباز تیهو
نشینی تا چو سرو اندر کنارم
کنارم گشته ز آب چشم چون جو
سراغ از قد موزون تو گیرد
که قمری می زند بر سرو کوکو
دل چون کوه ما راکندی از جای
تعالی الله از این زور بازو
به صورت گرچه پنهان گشتی از چشم
به معنی جلوه گر هستی ز هر سو
نه چون زلف تو خیزدمشک ازچین
نه از بابل چو چشمان تو جادو
چو قدت نیست سروی ماه رخسار
چو رویت نیست ماهی عنبرین مو
زعشقش نیست کس دلداده چون من
به عالم هست اگر دلبر بود او
دلم خواهد همی زلف و لبش را
که این را بوسم وآن را کنم بو
بلند اقبال گردم همچو زلفش
شبی گیرد سرم راگر به زانو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو از نوروز گردد این جهان نو
هوا خوشتر شود آنگه همی رو
مرا هجران آن آهوی آمو
همی دارد چو بچه مرده آهو
ز گردشهای این چرخ سبکرو
همان آید کزان سنگ و از آن جو
پدر گفتش که چون زر سایه افکند
ترا از گوهر و از پایه افکند
نیاید دُنیی و دین راست هر دو
ز حق میدان که نتوان خواست هر دو
در این رقص و در این های و در این هو
میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی میدزدد ز مردم
کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.