گنجور

 
بلند اقبال

ساقی امشب می دهی گر می به من

ساغر از کف نه به من می ده به من

گو به خادم تا رود در پیش یار

گوید او راتا بیاید پیش من

آمدی در پیش من خوش آمدی

ای نگار گلرخ نسرین بدن

نه چورخسارت بود ماه فلک

نه چو بالایت بود سروچمن

ماه راکی بوده زلف عنبرین

سرو را کی بوده بر مشک ختن

خیز وجامی ده بلنداقبال را

تا بگوید وصف میرمؤتمن