فراق یار چه دانی چه می کندبا من
به جان من زند آتش بر آتشم دامن
چنان شود که نماند دگر نم اندر یم
ز سوز دل کشم آهی اگر به دریا من
چنان وود مرا پر نموده عشق از دوست
که خودبه حیرتم از اینکه من توام یا من
تو دستگیری افتادگان چه فرمائی
چه باک از غم عشقت گر افتم ازپا من
گناه بخش وخطا پوش نیست الا تو
چه غم ندارد اگر کس گناه الا من
تو راندیده شدم عاشق تو ازدل وجان
بیا ودور کن از رخ نقاب را تامن
شوم ز حسن رخت مات چون شه شطرنج
ز عشق در شط رنج ومحن کنم مأمن
نصیحتت کنم ای دل شوی بلنداقبال
به عشق دوست اگر همرهی کنی با من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبر انجمن بین که نی سمن نه چمن
به روزگار تو دارد نشان ز هستی من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.