من نه از زلف بتان این سان پریشان روزگارم
باشد از کج گردی چرخ این پریشانی که دارم
چارسوی وشش جهت را هفتخوان کرده است بر من
کرده پنداری گمان روئینه تن اسفندیارم
نیستم اشتر ولی دارم گران باری چو اشتر
بارها با من کشد تا می دد یک مشت خارم
چرخ گویا دردل از من کینه دیرینه دارد
ور نه روز وشب چرا خواهدچنین زار و فکارم
آنچنانم تلخکام از گردش گردنده گردون
کز کف شیرین شکر تلخی دهدچون کوکنارم
از غم روی نگاری شد کنارم لاله زاری
بسکه خون لد همی از دیده ریزد بر کنارم
می کنم دیوانگی تا کس به من الفت نگیرد
باز طفلان راخبر سازد نماید سنگ سارم
من ندانم بعد مردن فارغم از دست گردون
یا که باز از جور او آشفته خاطر درمزارم
بر مرادم گر فلک می کرد گردش چندروزی
چون بلنداقبال می گردید روزی وصل یارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم
در دل و چشم آتش و آب دوصد گرمابه دارم
بر سرش تا گل بدیدم پای صبر خویشتن را
در گلی دیدم، کزان گل راه بیرون شد ندارم
سنگ چون بر پای او زد بوسه رفت از دست هوشم
[...]
روزگاری شد که مدح حضرت مولاست کارم
کارم اینست و خوشست الحمدلله روزگارم
روزگاری بهتر از این چیست کاندر روزگاران
چون نمانم من بماند مدح مولا یادگارم
مزرع هر دل که در آن هست تخم مهر حیدر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.