گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

سیاووش است گردیده زره پوش

ویا زلف است بردوش سیاووش

تعالی الله از آن زلف وبناگوش

که بردند از دلم صبر از سرم هوش

نمی باشد اگر ضحاک از چیست

دو مار از زلف دارد بر سر دوش

شد از آندم که دیدم روی او را

غم گیتی مرا از دل فراموش

ز دیدارش ز سر تا پا شدم چشم

زگفتارش ز پا تا سرشدم گوش

اگر آن خوبرو بدخو است غم نیست

که باشد خار با گل نیش با نوش

بلنداقبال اقبالت بلند است

که با آن ماهرو گشتی هم آغوش

 
 
 
رودکی

بود زودا، که آیی نیک خاموش

چو مرغابی زنی در آب پاغوش

سنایی

چه رسم‌ست آن نهادن زلف بر دوش

نمودن روز را در زیر شب‌پوش

گه از بادام کردن جعبهٔ نیش

گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش

برآوردن برای فتنهٔ خلق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
ادیب صابر

خداوندا زدوران زمانه

دلم از غصه چون دیگ است در جوش

همی سوزد جهان هر ساعتم دل

همی مالد فلک هر لحظه ام گوش

دراین فکرت چگونه خوش بود دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه