سر بزن از زلف اگر خواهی که دلبرتر شود
شمع هم روشن تر آید هر زمان بی سر شود
دلبری چیز دیگر داردنه هر خوش منظری
چشم وابروئی نکو دارد توان دلبر شود
ای بت عابد فریب ای آفت صبر وشکیب
چهره بنما تا هر آنکس بیندت کافر شود
گشته ام از همت عشق رخت رشک فلک
بسکه هر شب دامنم ازاشک پراختر شود
هر شبی درخواب بینم زلف مشکین تو را
بسترم خوشبوی تر از طبله عنبر شود
یا بده صبری که دیگر طاقت دوری نماند
یا بفرما تا که جان زارم از تن در شود
بیش ازین مپسند درهجرت بلند اقبال را
در قفس افتاده همچون طایر بی پر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و میگوید که معشوق با زیباییاش میتواند دل هر کسی را تسخیر کند. او از سختیهای عشق و دوری از معشوق سخن میگوید و آرزو میکند که هرچه زودتر او را ببیند. شاعر همچنین به شدت احساسات خود را بیان کرده و از دلتنگیاش ناخوشنود است. در نهایت، او از معشوق میخواهد که یا صبر به او ببخشد یا اجازه دهد که از شدت عشق جان بدهد، زیرا تحمل دوری از او برایش دشوار است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی محبوبتر شوی، گیسوانت را به نمایش بگذار؛ چرا که شمع هر بار که بیسری داشته باشد، روشنتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: دلبر بودن چیز دیگری است و تنها به داشتن چهره زیبا و چشم و ابرو نیکو نیست. دلبر واقعی ویژگیهای خاصی دارد که مجذوب کنندهتر است.
هوش مصنوعی: ای معبودی که عابدان را فریب میدهی و آفت صبر و استقامت هستی، چهرهات را نشان بده تا هر کسی که تو را ببیند، از ایمانش دست بردارد و کافر شود.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و تلاش زیاد، زندگیام به شکلی تغییر کرده که آسمان به من حسودی میکند. هر شب، به قدری اشک میریزم که دامنم از آن پر میشود.
هوش مصنوعی: هر شب در خواب، موهای سیاه تو را میبینم و بستر خوابم خوشبوتر از عطر عنبر میشود.
هوش مصنوعی: یا به من صبری بده که دیگر طاقت دوری را نداشته باشم، یا بفرما تا جان زارم از بدن خارج شود.
هوش مصنوعی: توقعات و خواستههای خود را در این سفر افزایش نده، زیرا مانند پرندهای که در قفس اسیر شده، سرنوشت و شانس نیز در این شرایط محدود و گرفتار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد نورزی همی در بوستان بتگر شود
تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبۀ بزّاز پر دیبا شود
باد همچون طلبۀ عطار پر عنبر شود
سونش سیم سپید از باغ بردارد همی
[...]
گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود
چون شب تاری همی از روز روشن تر شود
روشنایی آسمان را باشد و امشب همی
روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود
روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده ست
[...]
باد نوروزی همی در بوستان سامر شود
تا به سحرش دیدهٔ هر گلبنی ناظر شود
گل که شب ساهر شود پژمرده گردد بامداد
وین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود
ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب
[...]
آمد آن فصلی کزو طبع جهان دیگر شود
هر زمین از صنعت او آسمان پیکر شود
باغ او مانند صورتخانهٔ مانی شود
باغ ازو مانند لعبتخانهٔ آزر شود
کوهسار از چادر سیمابگون آید برون
[...]
دور عالم جز به آخر نامدست از بهر آنک
هر زمان بر رادمردی سفلهای مهتر شود
آن نبینی آفتاب آنجا که خواهد شد فرو
سایهٔ جوهر فزون ز اندازهٔ جوهر شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.